𝕡𝕒𝕣𝕥𝟙𝟘
𝕡𝕒𝕣𝕥𝟙𝟘
از زبان سوم شخص
تمام آب داخل سطل ریخت رو عما و مقداریش هم روی نورمن پاشید
از اونجایی که هنوز توی محوطه آبخوری بودن هیچکس متوجه اونا نبود
عما:خودتون خواستین و لیوان آبی که هنوز تا نیمه پر بود هم روی هانا ریخت هم روی ری که البته بیشترش روی هانا ریخت
ری:حالا بیخیال یه شوخی بود دیگه.
عما:منم چیزی نگفتم که اتفاقا دلم برای یه شیطونی لک زده بود
اما هانا هنوز سلاح خودشو مخفی نگه داشته بود. یه سطل کوچیک!انقدر کوچیک که راحت بتونه اینور و اونور ببردش
عما هم یه چیزی توی این مایه ها داشت. بطری آبی که با نورمن برداشته بودن و هنوز نبرده بودن توی آشپزخونه. ری از اونجایی که میدونست قرار نیست به جاهای خوبی کشیده بشه خودشو کنار کشید و همون لحظه هانا آب داخل سطل کوچیکشو هم خالی کرد توی همون موقع عما بطری ای که درشو از قبل باز کرده بود با قصد اینکه هم هانا رو خیس کنه هم ری،خالی کرد اما فقط هانا خیس شد. چون ری برای اینکه خیس نشه خودشو کنار کشیده بود. وقتی که با قیافه هاشون مواجه شد فهمید که دیگه عمری براش نمونده و این دو نفر ری رو قراره ازین دنیا محو کنن. در حالی که عما و هانا داشتن دنبال ری میدویدن و نورمن هم برای اینکه جلوشون رو بگیره دنبالشون بود ماما پیداشون کرد
از زبان نورمن:
«و بعدش هم ماما کلی دعوامون کرد. عما با اینکه یه سطل کامل آب روش خالی شده بود اما مریض نشد و من و هانا اون شب تب کردیم. هانا...سال بعدش ارسال شد. بعد از اون هم ری کلا خوشی رو بوسید و گذاشت کنار...بعد از این که یکم نشستم و به نتیجه مورد نظرم رسیدم لیوان رو با احتیاط جوری که آستینم خیس نشه برداشتم و از آب پرش کردم من باید برای عما و بقیه وقت بخرم. این کاریه که باید انجام بدم.به سمت بهداری حرکت کردم و وقتی به جلوی در اتاق رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و لبخند مهربونمو روی لبام گذاشتم و در اتاق رو باز کردم.
ادامه دارد....
از زبان سوم شخص
تمام آب داخل سطل ریخت رو عما و مقداریش هم روی نورمن پاشید
از اونجایی که هنوز توی محوطه آبخوری بودن هیچکس متوجه اونا نبود
عما:خودتون خواستین و لیوان آبی که هنوز تا نیمه پر بود هم روی هانا ریخت هم روی ری که البته بیشترش روی هانا ریخت
ری:حالا بیخیال یه شوخی بود دیگه.
عما:منم چیزی نگفتم که اتفاقا دلم برای یه شیطونی لک زده بود
اما هانا هنوز سلاح خودشو مخفی نگه داشته بود. یه سطل کوچیک!انقدر کوچیک که راحت بتونه اینور و اونور ببردش
عما هم یه چیزی توی این مایه ها داشت. بطری آبی که با نورمن برداشته بودن و هنوز نبرده بودن توی آشپزخونه. ری از اونجایی که میدونست قرار نیست به جاهای خوبی کشیده بشه خودشو کنار کشید و همون لحظه هانا آب داخل سطل کوچیکشو هم خالی کرد توی همون موقع عما بطری ای که درشو از قبل باز کرده بود با قصد اینکه هم هانا رو خیس کنه هم ری،خالی کرد اما فقط هانا خیس شد. چون ری برای اینکه خیس نشه خودشو کنار کشیده بود. وقتی که با قیافه هاشون مواجه شد فهمید که دیگه عمری براش نمونده و این دو نفر ری رو قراره ازین دنیا محو کنن. در حالی که عما و هانا داشتن دنبال ری میدویدن و نورمن هم برای اینکه جلوشون رو بگیره دنبالشون بود ماما پیداشون کرد
از زبان نورمن:
«و بعدش هم ماما کلی دعوامون کرد. عما با اینکه یه سطل کامل آب روش خالی شده بود اما مریض نشد و من و هانا اون شب تب کردیم. هانا...سال بعدش ارسال شد. بعد از اون هم ری کلا خوشی رو بوسید و گذاشت کنار...بعد از این که یکم نشستم و به نتیجه مورد نظرم رسیدم لیوان رو با احتیاط جوری که آستینم خیس نشه برداشتم و از آب پرش کردم من باید برای عما و بقیه وقت بخرم. این کاریه که باید انجام بدم.به سمت بهداری حرکت کردم و وقتی به جلوی در اتاق رسیدم یه نفس عمیق کشیدم و لبخند مهربونمو روی لبام گذاشتم و در اتاق رو باز کردم.
ادامه دارد....
۱.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.