تکپارتی
نگهبان جلومو گرفت و گفت..
[]ببخشید خانوم ظرفیت تکمیله نمیتونید وارد بشید.
دیر رسیده بودم. در واقع همیشه دیر میرسم.
از نگهبان تشکر کردم و از اونجا فاصله گرفتم.
کلی تلاش کرده بودم تا بتونم از ایران به کره بیام و BTS رو ببینم. اما حالا دیر رسیده بودم. اونا دقیقا پشت این دیوار ها نشستن و با آرمی ملاقات میکنن. ولی من اینجام...
روی یه صندلی همون نزدیکی نشستم. مانع اشکام نشدم. زیر لب به فارسی زمزمه میکردم..
- لعنت به من...هق..چرا باید..هقق..همیشه دیر برسم...من یه احمق دست و پا چلفتیم...
همینطور که گریه میکردم و به بخت خودم لعنت میفرستادم گرمی دستی رو روی شونهام حس کردم.
سرم رو بالا نگرفتم. اون شخص کنارم نشست و گفت...
+ مشکلی پیش اومده؟؟ کره ای حرف نمیزدی. اهل کره نیستی؟
اشکام رو پاک کردم و به کره ای گفتم...
- نه من ایرانیم. اومده بودم اینجا خواننده های مورد علاقهام رو ببینم. اما نشد. ظرفیت تکمیل شده و دیگه جایی برای نشستن نمونده.
دستشو از روی شونهام به سمت بازوم حرکت داد و گفت..
+ متاسفم. خواننده های مورد علاقهات BTS هستن؟؟
سر تکون دادم.
ادامه داد...
+ پس آرمی هستی. چند وقته؟؟
سرم رو بالا گرفتم و نگاهی بهش انداختم. ماسک و کلاه مشکی پوشیده بود و چهرهاش معلوم نبود. جواب دادم..
- تقریبا ۷ سالی میشه..
+ خیلی خوبه. پس یعنی یه آرمی قدیمی هستی.
سری تکون دادم.
+ اگه خیلی دلت میخواد اونا رو ببینی من میبرمت پیششون...
نیشخندی زدم و گفتم..
- چجوری مثلا؟
نگاهی به اطرافش انداخت. بعد ماسک و کلاهش رو در آورد. جیغی کشیدم. از روی صندلی بلند شدم و دستامو روی دهنم گذاشتم. اشک جلو چشمام رو گرفته بود. با صدایی که از ذوق زیاد میلرزید گفتم..
- جی...جیمین شیی...
خندید و بلند شد روبهروم ایستاد و گفت..
+ آره پارک جیمین عضو BTS. و تو کی هستی؟؟
- ا.ت هستم. وای باورم نمیشه. شما مگه نباید اون تو باشی؟
به ساختمون کنارمون اشاره کردم. نفسی بیرون داد و گفت..
+ اممم...خب راستش منم دیر رسیدم.
چند ثانیه بینمون با سکوت سپری شد که بالاخره جیمین گفت..
+ بیا بریم. میبرمت تا اعضا رو ببینی. به عنوان مهمون ویژه من میریم داخل.
دستشو سمتم دراز کرد. تشکر کردم. دستشو گرفتم و باهاش وارد ساختمون شدم.
باورم نمیشه که دارم به عنوان مهمون ویژه ی جیمین میرم پیش اعضا...
[]ببخشید خانوم ظرفیت تکمیله نمیتونید وارد بشید.
دیر رسیده بودم. در واقع همیشه دیر میرسم.
از نگهبان تشکر کردم و از اونجا فاصله گرفتم.
کلی تلاش کرده بودم تا بتونم از ایران به کره بیام و BTS رو ببینم. اما حالا دیر رسیده بودم. اونا دقیقا پشت این دیوار ها نشستن و با آرمی ملاقات میکنن. ولی من اینجام...
روی یه صندلی همون نزدیکی نشستم. مانع اشکام نشدم. زیر لب به فارسی زمزمه میکردم..
- لعنت به من...هق..چرا باید..هقق..همیشه دیر برسم...من یه احمق دست و پا چلفتیم...
همینطور که گریه میکردم و به بخت خودم لعنت میفرستادم گرمی دستی رو روی شونهام حس کردم.
سرم رو بالا نگرفتم. اون شخص کنارم نشست و گفت...
+ مشکلی پیش اومده؟؟ کره ای حرف نمیزدی. اهل کره نیستی؟
اشکام رو پاک کردم و به کره ای گفتم...
- نه من ایرانیم. اومده بودم اینجا خواننده های مورد علاقهام رو ببینم. اما نشد. ظرفیت تکمیل شده و دیگه جایی برای نشستن نمونده.
دستشو از روی شونهام به سمت بازوم حرکت داد و گفت..
+ متاسفم. خواننده های مورد علاقهات BTS هستن؟؟
سر تکون دادم.
ادامه داد...
+ پس آرمی هستی. چند وقته؟؟
سرم رو بالا گرفتم و نگاهی بهش انداختم. ماسک و کلاه مشکی پوشیده بود و چهرهاش معلوم نبود. جواب دادم..
- تقریبا ۷ سالی میشه..
+ خیلی خوبه. پس یعنی یه آرمی قدیمی هستی.
سری تکون دادم.
+ اگه خیلی دلت میخواد اونا رو ببینی من میبرمت پیششون...
نیشخندی زدم و گفتم..
- چجوری مثلا؟
نگاهی به اطرافش انداخت. بعد ماسک و کلاهش رو در آورد. جیغی کشیدم. از روی صندلی بلند شدم و دستامو روی دهنم گذاشتم. اشک جلو چشمام رو گرفته بود. با صدایی که از ذوق زیاد میلرزید گفتم..
- جی...جیمین شیی...
خندید و بلند شد روبهروم ایستاد و گفت..
+ آره پارک جیمین عضو BTS. و تو کی هستی؟؟
- ا.ت هستم. وای باورم نمیشه. شما مگه نباید اون تو باشی؟
به ساختمون کنارمون اشاره کردم. نفسی بیرون داد و گفت..
+ اممم...خب راستش منم دیر رسیدم.
چند ثانیه بینمون با سکوت سپری شد که بالاخره جیمین گفت..
+ بیا بریم. میبرمت تا اعضا رو ببینی. به عنوان مهمون ویژه من میریم داخل.
دستشو سمتم دراز کرد. تشکر کردم. دستشو گرفتم و باهاش وارد ساختمون شدم.
باورم نمیشه که دارم به عنوان مهمون ویژه ی جیمین میرم پیش اعضا...
۱۰.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.