دل.گون
هر چی بیشتر عشق ورزیدم تنها تر شدم !
ازدرون !
گیج دنبال راه بودم
در صورتی که نور راه بقیه میشدم
راه خودم تاریک بود !
حتی فرشته مرگ هم توی تاریکی منتظرم نشسته !
اوه ،یادم اومد !
مرگ منو کسی قرار نیست ببینه حتی آدما.
من در خفا خواهم مرد .
در اوج تنهایی . ؛)
مثل یک غوی سیاه .
این منم .
سایه .
ناشناس !
من کیم ؟
خودمم نمی دونم
دل گون ؟
اون فقط یه اسم از ملیکا هست که شناخته شده .
ولی درون من چی اون کیه ؟
چقدر خسته اس .
دلم میلرزه وقتی نگاهش می کنم
می خوام بغلش کنم اما تو قفسه !
خسته نیستم نه !
من احساس ترس ،دلتنگی ،تنفر و پوچی دارم !
اون ترسیده گریه می کنه نجوا می کنه .
خودش و بغل کرده و بلند ناله و گریه میکنه .
داره عذاب می کشه !
مثل یه نجواگر !
اما من یه درمانگرم!
اون منم یا گزشته ام یا شایدم حالم .
اون کیه ! من کیم ؟
من چیم و چرا من من نیستم ؟
ازدرون !
گیج دنبال راه بودم
در صورتی که نور راه بقیه میشدم
راه خودم تاریک بود !
حتی فرشته مرگ هم توی تاریکی منتظرم نشسته !
اوه ،یادم اومد !
مرگ منو کسی قرار نیست ببینه حتی آدما.
من در خفا خواهم مرد .
در اوج تنهایی . ؛)
مثل یک غوی سیاه .
این منم .
سایه .
ناشناس !
من کیم ؟
خودمم نمی دونم
دل گون ؟
اون فقط یه اسم از ملیکا هست که شناخته شده .
ولی درون من چی اون کیه ؟
چقدر خسته اس .
دلم میلرزه وقتی نگاهش می کنم
می خوام بغلش کنم اما تو قفسه !
خسته نیستم نه !
من احساس ترس ،دلتنگی ،تنفر و پوچی دارم !
اون ترسیده گریه می کنه نجوا می کنه .
خودش و بغل کرده و بلند ناله و گریه میکنه .
داره عذاب می کشه !
مثل یه نجواگر !
اما من یه درمانگرم!
اون منم یا گزشته ام یا شایدم حالم .
اون کیه ! من کیم ؟
من چیم و چرا من من نیستم ؟
۶.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳