「مـ زاحـ م قـ لـ بـ م」
「مـزاحـم قـلـبـم」
part : 14
ویو ات
بد بخت شدم.
دره ماشینو باز کردمو جلو نشستم.
-واقعا ببخشید
-اشکال نداره
...
تو راه بودیم.
از وقتی که سوار شدم هیچ حرفی رد و بدل نشد.
ولی با چیزی که گفت سکوتو شکست
-نمیخوای بپرسی از کجا ادرسه خونتو بلدم؟
-چرا بپرسم وقتی میدونم از رو رزومم خوندید
-دختر عاقلی هستی، خوشم اومد
-ها؟
-عا؟ هیچی
چی گفت؟؟
ولش بابا
...
رسیدم جلو در
-اینجا زندگی میکنی؟
-اره
-تنهایی؟
-اوهوم
-مادر پدرت کجان
-مردن
-عا متاسفم
-اشکال نداره عادت کردم
-خاهر، برادر، عمو، عمه، دایی، خاله؟ کسیرو نداری؟
-مادرم که تک فرزند بود، پدرمم یه داداشت داشت که زود تر از خودش مرد، منم که تک فرزندم
-عا، خب دیگه میتونی بری، فردا میبینمت
سرمو خم کردمو گفتم
-کامسامیدا...
ادامه دارد...
🚫اصکی ممنوع
کمه ببخشید
شرطا:
10 لایک
5 کامنت
part : 14
ویو ات
بد بخت شدم.
دره ماشینو باز کردمو جلو نشستم.
-واقعا ببخشید
-اشکال نداره
...
تو راه بودیم.
از وقتی که سوار شدم هیچ حرفی رد و بدل نشد.
ولی با چیزی که گفت سکوتو شکست
-نمیخوای بپرسی از کجا ادرسه خونتو بلدم؟
-چرا بپرسم وقتی میدونم از رو رزومم خوندید
-دختر عاقلی هستی، خوشم اومد
-ها؟
-عا؟ هیچی
چی گفت؟؟
ولش بابا
...
رسیدم جلو در
-اینجا زندگی میکنی؟
-اره
-تنهایی؟
-اوهوم
-مادر پدرت کجان
-مردن
-عا متاسفم
-اشکال نداره عادت کردم
-خاهر، برادر، عمو، عمه، دایی، خاله؟ کسیرو نداری؟
-مادرم که تک فرزند بود، پدرمم یه داداشت داشت که زود تر از خودش مرد، منم که تک فرزندم
-عا، خب دیگه میتونی بری، فردا میبینمت
سرمو خم کردمو گفتم
-کامسامیدا...
ادامه دارد...
🚫اصکی ممنوع
کمه ببخشید
شرطا:
10 لایک
5 کامنت
۱.۵k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.