یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
𝑴𝒚 𝒃𝒂𝒔𝒕𝒂𝒓𝒅
𝒉𝒖𝒔𝒃𝒂𝒏𝒅
رمان شوهر عوضی من
پارت سوم
لی نا:باشه باشه ولم کن
باهاشون رفتم خرید عروسی
مامان لو هان:لو هان داری توی اون گوشی چیکار میکنی خاموشش کن میخوایم بریم لباس عروس بخریم
لو هان:من میرم یه زنگ بزنم بعدش میام
رفتیم تا لباس عروس انتخاب کنم
اصلا حوصله نداشتم برا همون اولین لباسی که دیدم رو برداشتم رفتم اتاق پروف
لباسمو پوشیدم اومدم بیرون
مامان لو هان:چقدر بهت میاد عزیزم چشم نخوری لو هان نظر تو چیه
لو هان سرش توی گوشی بود داشت پیام بازی میکرد با یکی و میخندید
لو هان:ها چی گفتی مامان
مامان:میگم لباسش چقدر خوبه بهش میاد مگه نه
لو هان:من از این چیزا سر در نمیارم شما خودتون انتخاب کنین من میرم بیرون منتظرتون میمونم
لباس عروس رو خریدیم و به لباس فروشی رفتیم
رفتم اتاق پروف تا چند تا لباس بپوشم
لباس هارو یکی یکی میپوشیدم
همرو پوشیدم تموم شد
مامان:چقدر خوشگل بهت میومدن پسرم به نظرت کدوم یکی بعش میومد
لو هان:همشون رو بخر بهش میومدن من دیگه میرم باشه
مامان:پسرم امشب عروسیته کجا میری حداقل دیر نکنی
برگشتم خونه وسایلامو گذاشتم توی خونه و نشستم روی صندلی تا زن بابام صورتمو آرایش کنه آرایشم تموم شد
و لباس عروسمو پوشیدم و راه پله رفتم پایین
روی صندلی کنار لو هان نشستم
عابد:خانم لی نا ایا شما آقای لو هان رو به همسری قبول میکنید
لی نا:بله قبول میکنم
عابد:و شما چی قای لو هان خانم لی نا رو به همسری قبول میکنید
لو هان:بله قبول میکنم
عابد: پس من شما رو زن و شوهر اعلام میکنم
چشمام پر اشک شد
لو هان دستمو گرفت و منو از برد سوار ماشین کرد و راه افتادیم
لو هان:پیاده شو رسیدیم خونمون
از ماشین پیاده شدم در خونه رو باز کرد صدای اهنگ میومد و صدای خنده دختر
𝑴𝒚 𝒃𝒂𝒔𝒕𝒂𝒓𝒅
𝒉𝒖𝒔𝒃𝒂𝒏𝒅
رمان شوهر عوضی من
پارت سوم
لی نا:باشه باشه ولم کن
باهاشون رفتم خرید عروسی
مامان لو هان:لو هان داری توی اون گوشی چیکار میکنی خاموشش کن میخوایم بریم لباس عروس بخریم
لو هان:من میرم یه زنگ بزنم بعدش میام
رفتیم تا لباس عروس انتخاب کنم
اصلا حوصله نداشتم برا همون اولین لباسی که دیدم رو برداشتم رفتم اتاق پروف
لباسمو پوشیدم اومدم بیرون
مامان لو هان:چقدر بهت میاد عزیزم چشم نخوری لو هان نظر تو چیه
لو هان سرش توی گوشی بود داشت پیام بازی میکرد با یکی و میخندید
لو هان:ها چی گفتی مامان
مامان:میگم لباسش چقدر خوبه بهش میاد مگه نه
لو هان:من از این چیزا سر در نمیارم شما خودتون انتخاب کنین من میرم بیرون منتظرتون میمونم
لباس عروس رو خریدیم و به لباس فروشی رفتیم
رفتم اتاق پروف تا چند تا لباس بپوشم
لباس هارو یکی یکی میپوشیدم
همرو پوشیدم تموم شد
مامان:چقدر خوشگل بهت میومدن پسرم به نظرت کدوم یکی بعش میومد
لو هان:همشون رو بخر بهش میومدن من دیگه میرم باشه
مامان:پسرم امشب عروسیته کجا میری حداقل دیر نکنی
برگشتم خونه وسایلامو گذاشتم توی خونه و نشستم روی صندلی تا زن بابام صورتمو آرایش کنه آرایشم تموم شد
و لباس عروسمو پوشیدم و راه پله رفتم پایین
روی صندلی کنار لو هان نشستم
عابد:خانم لی نا ایا شما آقای لو هان رو به همسری قبول میکنید
لی نا:بله قبول میکنم
عابد:و شما چی قای لو هان خانم لی نا رو به همسری قبول میکنید
لو هان:بله قبول میکنم
عابد: پس من شما رو زن و شوهر اعلام میکنم
چشمام پر اشک شد
لو هان دستمو گرفت و منو از برد سوار ماشین کرد و راه افتادیم
لو هان:پیاده شو رسیدیم خونمون
از ماشین پیاده شدم در خونه رو باز کرد صدای اهنگ میومد و صدای خنده دختر
۴.۳k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.