قلدری؟
قلدری؟
Part: 2
الان رسیدم خونه و تا الان اتفاق خاصی نیوفتاده
گشنم بود حوصلمم سر رفته بود زنگ زدم رفیقامو دعوت کنم یونا الینا بوم الا رز سول
گروهی به همشون زنگ زدم
یوری: سلام بچه هاااااا چطورینننن
الا: یورییییی دوست پسر پیدا کردیم جذابببب
رز: ارهههههه
یوری: همتون باهمممم؟
یونا: ارههههه
الینا: الان میایم خونت دوست پسرامونم میاریمممممم
بوم: ارهههه مشروبم میاریمممم
یوری: حلهههه منتظرم بیایننننن
کوک ویو
نامجون بهم گفت دوس دختراشون خونه رفیقشون دعوتن خونه یوری پسرام قراره برن پس منم میرم هنوز نمیدونه ماعیم که قراره بریم خونش
مشروبارو اماده کردم تو مشروب یوری کوکائین ریختم بد که بیهوش شد میارمش پیش خودم فرصت عالی ایه خودشم میدونه قراره به زودی بیاد پیشم و بچه ها طوری رفتار میکنن که انگار نمیدونن قراره برن خونع یوری
فلش بک خونه یوری
بچه ها اومدن اما با چیزی که پشت سرشون دیدم هم من پشمام ریخته بود هم اونا
بچه ها: سلام یوریییییی
یوری: سـ. سلام دوس پسراتون ا.. ایـ.. اینان؟
بچه ها: اره چطور مگه؟
وقتی اینو گفت پاهام سست شد و جونگکوک از اون پشت لبخند شیطانی میزد
بچه ها اومدن تو
ته: یونا این رفیقته؟
یونا: اره چرا انقد تعجب کردین
نامجون از پشت پچه ها انگشتشو روی لبش گذاشت که ینی نگو ما قلدر مدرستیم
نشستیم شروع کردیم جرعت حقیقت
به منو کوک افتاد
بچه ها و پسرا: اوووو تنها عضوای مجرد(لبخند شیطانی)
کوک: جرعت یا حقیقت
برای اینکه کم نیاارم گفتم
یوری: جرعت
کوک: بچه ها کمک چی بگم بهش(خنده)
بوم: من میتونم بگم؟
کوک: اره تو بگو
بوم: 5 ثانیه همو ببوسین و یوری تا اخر بازی رو پای جونگکوک شی بشینه
یوری: یاااااا
بوم: یوریی قوانینو رعایت کننننن
یوری: اراسو اراسو(باشه)
رقتم جلوکوم با یه لبخند رضایت مند نگام کرد لباشو رو لبام گذاشت و بچه ها شروع به شمردن کردن
بچه ها: یک...
وحشیانه میمکید که حس کردم لبم پاره شد اما مجبور بودم همراهی کنم
بچه ها: دو...
از فرصت استفاده کرد و زیونشو توی دهنم قرار داد
بچه ها: سه...
زبونمو میمکید و منم از روی اجبار همراهی کردن
بچه ها:چهار...
ادامه داشت
بچه ها: پنج... تمومه
اما کوک هنوز ادامه میداد تا 30 ثانیه سعی کردم از خودم جداش کنم ولی نشد
ازم جدا شد و با چشمای خمار نگام میکرد
یوری: دیونه شدییی؟
بوم: یه ات بازیه دیگه حالا برو روی پاش بشین
یوری: بوم میکشمت
رفتم رو پاش نشستم که به محض اینکه نشستم دستش رو رون لختم رژه میرفت
ادامه دارد...
شرطای قبلیو نرسوندین اینو برسونین دیگههه
Like: 15
Comment: 20
Follow: 560
Part: 2
الان رسیدم خونه و تا الان اتفاق خاصی نیوفتاده
گشنم بود حوصلمم سر رفته بود زنگ زدم رفیقامو دعوت کنم یونا الینا بوم الا رز سول
گروهی به همشون زنگ زدم
یوری: سلام بچه هاااااا چطورینننن
الا: یورییییی دوست پسر پیدا کردیم جذابببب
رز: ارهههههه
یوری: همتون باهمممم؟
یونا: ارههههه
الینا: الان میایم خونت دوست پسرامونم میاریمممممم
بوم: ارهههه مشروبم میاریمممم
یوری: حلهههه منتظرم بیایننننن
کوک ویو
نامجون بهم گفت دوس دختراشون خونه رفیقشون دعوتن خونه یوری پسرام قراره برن پس منم میرم هنوز نمیدونه ماعیم که قراره بریم خونش
مشروبارو اماده کردم تو مشروب یوری کوکائین ریختم بد که بیهوش شد میارمش پیش خودم فرصت عالی ایه خودشم میدونه قراره به زودی بیاد پیشم و بچه ها طوری رفتار میکنن که انگار نمیدونن قراره برن خونع یوری
فلش بک خونه یوری
بچه ها اومدن اما با چیزی که پشت سرشون دیدم هم من پشمام ریخته بود هم اونا
بچه ها: سلام یوریییییی
یوری: سـ. سلام دوس پسراتون ا.. ایـ.. اینان؟
بچه ها: اره چطور مگه؟
وقتی اینو گفت پاهام سست شد و جونگکوک از اون پشت لبخند شیطانی میزد
بچه ها اومدن تو
ته: یونا این رفیقته؟
یونا: اره چرا انقد تعجب کردین
نامجون از پشت پچه ها انگشتشو روی لبش گذاشت که ینی نگو ما قلدر مدرستیم
نشستیم شروع کردیم جرعت حقیقت
به منو کوک افتاد
بچه ها و پسرا: اوووو تنها عضوای مجرد(لبخند شیطانی)
کوک: جرعت یا حقیقت
برای اینکه کم نیاارم گفتم
یوری: جرعت
کوک: بچه ها کمک چی بگم بهش(خنده)
بوم: من میتونم بگم؟
کوک: اره تو بگو
بوم: 5 ثانیه همو ببوسین و یوری تا اخر بازی رو پای جونگکوک شی بشینه
یوری: یاااااا
بوم: یوریی قوانینو رعایت کننننن
یوری: اراسو اراسو(باشه)
رقتم جلوکوم با یه لبخند رضایت مند نگام کرد لباشو رو لبام گذاشت و بچه ها شروع به شمردن کردن
بچه ها: یک...
وحشیانه میمکید که حس کردم لبم پاره شد اما مجبور بودم همراهی کنم
بچه ها: دو...
از فرصت استفاده کرد و زیونشو توی دهنم قرار داد
بچه ها: سه...
زبونمو میمکید و منم از روی اجبار همراهی کردن
بچه ها:چهار...
ادامه داشت
بچه ها: پنج... تمومه
اما کوک هنوز ادامه میداد تا 30 ثانیه سعی کردم از خودم جداش کنم ولی نشد
ازم جدا شد و با چشمای خمار نگام میکرد
یوری: دیونه شدییی؟
بوم: یه ات بازیه دیگه حالا برو روی پاش بشین
یوری: بوم میکشمت
رفتم رو پاش نشستم که به محض اینکه نشستم دستش رو رون لختم رژه میرفت
ادامه دارد...
شرطای قبلیو نرسوندین اینو برسونین دیگههه
Like: 15
Comment: 20
Follow: 560
۹۸۵
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.