چه کنم با غم خویش؟ گه گهی بغض دلم میترکد دل تنگم ز عطش میسوزد شانه ای میخواهم که گذارم سر خود بر رویش و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم ولی افسوس که نیست
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.