عشق کودکی
پارت 13
لینا: سلاممم به همگییی
همه: سلام *سرد*
عمو یانگ: ا/تتت خوشحالم میبینمت..میای بغلم؟
ا/ت: نه ممنونم..فاصله گرفتن*
کوک: دستشو گرفتم و به خودم چسبوندمش ( یونا هم بغلم بود)* ا/ت مریضه
عمو یانگ: پس چرا نو بهش چسبیدی؟
ا/ت: چون همسرمه..ببخشید ولی من با غریبه ها دوست شم یا نزدیکشون بشم
لینا: یعنی میگی ما غریبه ایم؟
ا/ت: آرع...غیر از مامان و بابای کوک
لینا: نه اینکه خیلی برام مهمه
کوک: نیشخند* برای ا/ت هم مهم نیس..مگه نه؟
ا/ت: :) اهوم ( خوشحال شدم کوکم ازم حمایت کرد)
کوک: دیگه ما بریم بشینیم..ا/ت خسته اس ( از شونه اش گرفتم و رفتیم سمت کاناپه ها) لباست یک کوچولو بازه😒
ا/ت: دیگه شلوغش نکن کجاش بازع؟.. تا ترقوه هلم رو گرفته و یک گردنی داره..کجاش بازه؟
کوک: خیلی هم بازع
ا/ت: خب حالا
لینا: سلاممم به همگییی
همه: سلام *سرد*
عمو یانگ: ا/تتت خوشحالم میبینمت..میای بغلم؟
ا/ت: نه ممنونم..فاصله گرفتن*
کوک: دستشو گرفتم و به خودم چسبوندمش ( یونا هم بغلم بود)* ا/ت مریضه
عمو یانگ: پس چرا نو بهش چسبیدی؟
ا/ت: چون همسرمه..ببخشید ولی من با غریبه ها دوست شم یا نزدیکشون بشم
لینا: یعنی میگی ما غریبه ایم؟
ا/ت: آرع...غیر از مامان و بابای کوک
لینا: نه اینکه خیلی برام مهمه
کوک: نیشخند* برای ا/ت هم مهم نیس..مگه نه؟
ا/ت: :) اهوم ( خوشحال شدم کوکم ازم حمایت کرد)
کوک: دیگه ما بریم بشینیم..ا/ت خسته اس ( از شونه اش گرفتم و رفتیم سمت کاناپه ها) لباست یک کوچولو بازه😒
ا/ت: دیگه شلوغش نکن کجاش بازع؟.. تا ترقوه هلم رو گرفته و یک گردنی داره..کجاش بازه؟
کوک: خیلی هم بازع
ا/ت: خب حالا
۱۱.۷k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.