فیک مافیا
فیک مافیا
ژانر : مافیایی - عاشقانه
میون +
مینگی -
part 1
+ لطفا سمت راست وایسید... بله بله کافیه حالا یکم سرتون و بالا بگیرید... نه خیلی شد یکم کمتر... خوبه عالیه لطفا تکون نخورید .
دختر این و گفت و یکم عقب رفت و خودشو خم کرد .
*فلاش
+ عالی شد مطمئنم خوشتون میاد .
زن خندید : من خیلی خوش عکس نیستم .
+ ولی خیلی قشنگ افتادید ، نگاه کنید.
این و گفت و دوربینش و سمت زن گرفت .
چشمای زن درخشید : وای این واقعا خوبه.
+ بهتون که گفتم من بی نظیرم .
- درسته دوست دختر من بی نظیره.
پسر قد بلندی با موهای روشن و پوست سفید که با دسته گل بزرگی پشت سرشون وایساده بود این و گفت.
میون برگشت و مینگی دوست پسر دوست داشتنیش و دید لبخند بزرگی زد و به سمتش رفت
+ ولی بهت گفته بودم نباید وقتی که مشتری دارم بیایی.
- ولی دلم برات تنگ شده بود.
میون بهش نزدیک تر شد که زن گفت : خب عزیزم من دیگه میرم مزاحم تون نمیشم ممنون بابت عکسا.
لپ های میون از خجالت قرمز شد و این از چشم مینگی دور نموند و باعث شد بخنده .
میون بهش چشم غره رفت و رو به زن گفت : خواهش میکنم ، این چه حرفیه . ممنونم که من و برای این کار انتخاب کردید . عکساتون چند روز دیگه آماده میشن تشریف بیارید و اون ها رو ببرید .
زن تشکر کرد و رفت.
میون که انگار از بند ازاد شده بود بدو بدو سمت مینگی دوید و سفت بغلش کرد.
مینگی موهاشو بود کشید : میدونی داشتم از دوریت دق میکردم .
میون با چشمای غرق عشق بهش نگاه کرد : منم دلم واست تنگ شده بود لاولی چرا زودتر نیومدی؟ قرار بود هفته ی قبل بیای . فکر کردم مشکلی واست پیش اومده.
مینگی به صورتش نگاه کرد : خواستم بیام ماموریت بیشتر طول کشید وگرنه مگه میشه من دلم نخواد زودتر پیش ماهم برگردم .
میون خندید و سفت تر بغلش کرد : خیلی دوستت دارم.
مینگی گردنش و بوسید : من بیشتر دوستت دارم خرگوش کوچولوی من.
ژانر : مافیایی - عاشقانه
میون +
مینگی -
part 1
+ لطفا سمت راست وایسید... بله بله کافیه حالا یکم سرتون و بالا بگیرید... نه خیلی شد یکم کمتر... خوبه عالیه لطفا تکون نخورید .
دختر این و گفت و یکم عقب رفت و خودشو خم کرد .
*فلاش
+ عالی شد مطمئنم خوشتون میاد .
زن خندید : من خیلی خوش عکس نیستم .
+ ولی خیلی قشنگ افتادید ، نگاه کنید.
این و گفت و دوربینش و سمت زن گرفت .
چشمای زن درخشید : وای این واقعا خوبه.
+ بهتون که گفتم من بی نظیرم .
- درسته دوست دختر من بی نظیره.
پسر قد بلندی با موهای روشن و پوست سفید که با دسته گل بزرگی پشت سرشون وایساده بود این و گفت.
میون برگشت و مینگی دوست پسر دوست داشتنیش و دید لبخند بزرگی زد و به سمتش رفت
+ ولی بهت گفته بودم نباید وقتی که مشتری دارم بیایی.
- ولی دلم برات تنگ شده بود.
میون بهش نزدیک تر شد که زن گفت : خب عزیزم من دیگه میرم مزاحم تون نمیشم ممنون بابت عکسا.
لپ های میون از خجالت قرمز شد و این از چشم مینگی دور نموند و باعث شد بخنده .
میون بهش چشم غره رفت و رو به زن گفت : خواهش میکنم ، این چه حرفیه . ممنونم که من و برای این کار انتخاب کردید . عکساتون چند روز دیگه آماده میشن تشریف بیارید و اون ها رو ببرید .
زن تشکر کرد و رفت.
میون که انگار از بند ازاد شده بود بدو بدو سمت مینگی دوید و سفت بغلش کرد.
مینگی موهاشو بود کشید : میدونی داشتم از دوریت دق میکردم .
میون با چشمای غرق عشق بهش نگاه کرد : منم دلم واست تنگ شده بود لاولی چرا زودتر نیومدی؟ قرار بود هفته ی قبل بیای . فکر کردم مشکلی واست پیش اومده.
مینگی به صورتش نگاه کرد : خواستم بیام ماموریت بیشتر طول کشید وگرنه مگه میشه من دلم نخواد زودتر پیش ماهم برگردم .
میون خندید و سفت تر بغلش کرد : خیلی دوستت دارم.
مینگی گردنش و بوسید : من بیشتر دوستت دارم خرگوش کوچولوی من.
۹.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.