محافظ سلطنتی پارت۱۰
گوجو به سوکونا حمله کرد و اونا شروع کردن به مبارزه.
سوکونا:تو واقعا مبارز قدرتمندی هستی،چرا تو با این همه قدرت باید ازاین دختره نازک نارنجی محافظت کنی،لیاقت تو بیشتر از ایناس.
گوجو:خفه شو.
سوکونا:عصبانیتتو ندیده بودم جیگر.
گوجو بدون معطلی مبارزه میکرد.
سوکونا:تو واقعا فوق العادهای!عالیه!منو تو میتونیم باهم باشیم.
گوجو:فک کنم زده به سرت.
سوکونا:بیا با من کار کن،بهت قول میدم به جایی برسی که هیچکس تا حالا ندیده.
از زبان کیراسا:
سوکونا لعنت بهت.
اون ساختمون....احتمالا نفرینا اونجان...باید برم اونجا..اما..اما...اما چی باعث میشه انقدر بترسم؟
به خاطر اینکه گوجو پیشم نیست؟
نه...من خودمم به تنهایی میتونم اینکارو بکنم...اما چرا میترسم.
از زبا نویسنده:
کیراسا سیلی به خودش زد.
کیراسا:به خودت بیا دختر.
کیراسا آروم آروم وارد ساختمون شد.
اونجا پر از قفس بود.
همهی نفرینا اینجا بودن.
کیراسا باورش نمیشد.
قفل یکی از قفسا باز شد و نفرین های داخل اون به کیراسا حمله کردن.
کیراسا روی زمین نشست و سرشو توی دستاش گرفت.
سوکونا:تو واقعا مبارز قدرتمندی هستی،چرا تو با این همه قدرت باید ازاین دختره نازک نارنجی محافظت کنی،لیاقت تو بیشتر از ایناس.
گوجو:خفه شو.
سوکونا:عصبانیتتو ندیده بودم جیگر.
گوجو بدون معطلی مبارزه میکرد.
سوکونا:تو واقعا فوق العادهای!عالیه!منو تو میتونیم باهم باشیم.
گوجو:فک کنم زده به سرت.
سوکونا:بیا با من کار کن،بهت قول میدم به جایی برسی که هیچکس تا حالا ندیده.
از زبان کیراسا:
سوکونا لعنت بهت.
اون ساختمون....احتمالا نفرینا اونجان...باید برم اونجا..اما..اما...اما چی باعث میشه انقدر بترسم؟
به خاطر اینکه گوجو پیشم نیست؟
نه...من خودمم به تنهایی میتونم اینکارو بکنم...اما چرا میترسم.
از زبا نویسنده:
کیراسا سیلی به خودش زد.
کیراسا:به خودت بیا دختر.
کیراسا آروم آروم وارد ساختمون شد.
اونجا پر از قفس بود.
همهی نفرینا اینجا بودن.
کیراسا باورش نمیشد.
قفل یکی از قفسا باز شد و نفرین های داخل اون به کیراسا حمله کردن.
کیراسا روی زمین نشست و سرشو توی دستاش گرفت.
۷.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.