دخترخوانده ی هیولا پارت بیست و شش
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت بیست و شش•••
"امی"
نشستم جلوی تلویزیون و زدم شبکه اخبار.
روژ رفت توی اشپزخونه: یکم گشنمه.. چیزی هست بخورم؟
- اره..-
در خونه باز شد و الیزابت با چهره ی ناراحت اومد تو.
- الیزا..؟
الیزابت- سلام...
روژ- چی شده؟
بغضش ترکید و محکم زد زیر گریه. روژ سریع الیزابتو بغل کرد و شروع کرد به اروم کردنش.
منم بلند شدم رفتم سمتشون.
- چیزی نیست الیزابت گریه نکن.
روژ- من تورو مثل دختر خودم دوست دارم لطفا اروم باش...
الیزابت- همه ی... کسایی.. که باهاشون دوست بودم.. ولم کردن... همشون.. میگن من خطرناکم...
روژ موهای الیزابتو ناز کرد و گفت: هیش... هیچ کدوممون منظورشو از خطرناک نفهمیدیم.. الیزابت خیلی به دوستاش وابسته شده بود.. همیشه راجع بهشون با ذوق حرف میزد.
انقدر گریه کرده بود که به هق هق افتاده بود.
بعد از اینکه ارومش کردیم به سونیک زنگ زدم که برگرده خونه. روژ هم به شدو پیامک داد.
حمایت یادتون نره!!!
•••پارت بیست و شش•••
"امی"
نشستم جلوی تلویزیون و زدم شبکه اخبار.
روژ رفت توی اشپزخونه: یکم گشنمه.. چیزی هست بخورم؟
- اره..-
در خونه باز شد و الیزابت با چهره ی ناراحت اومد تو.
- الیزا..؟
الیزابت- سلام...
روژ- چی شده؟
بغضش ترکید و محکم زد زیر گریه. روژ سریع الیزابتو بغل کرد و شروع کرد به اروم کردنش.
منم بلند شدم رفتم سمتشون.
- چیزی نیست الیزابت گریه نکن.
روژ- من تورو مثل دختر خودم دوست دارم لطفا اروم باش...
الیزابت- همه ی... کسایی.. که باهاشون دوست بودم.. ولم کردن... همشون.. میگن من خطرناکم...
روژ موهای الیزابتو ناز کرد و گفت: هیش... هیچ کدوممون منظورشو از خطرناک نفهمیدیم.. الیزابت خیلی به دوستاش وابسته شده بود.. همیشه راجع بهشون با ذوق حرف میزد.
انقدر گریه کرده بود که به هق هق افتاده بود.
بعد از اینکه ارومش کردیم به سونیک زنگ زدم که برگرده خونه. روژ هم به شدو پیامک داد.
حمایت یادتون نره!!!
۳.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.