رمان زندگی جدیدم پارت 3
تهیونگ_
دیدیم ترسید بازیو جیمین دست زدم گفتم چرا اینجور حرف هار میزنی
جیمین تو گوشم خب اون سوال پرسید منم جواب دادم
تهیونگ _ تو هیچی نگو
چیز ات دادشم یکم بچه ست به حرف دقت نکن
ات_
فقط به ذهنم فرار بود میخاستم فقط فرار. کنم ترسیدم یکم مونده گریه کنم باید چکار کنم امشب چقدر نهسهه
میخام برم خونه ازشون پرسیدم
ات_ من میخام برم خونه میشه منو ببرن
جیمین _ ما میخایم ترو بفروشیم کجا میخای بری
تهیونگ_ ای شکی زدم به سرش دادش گلم انقدر بقیه رو ایسگاه نکن
نگاه خانوم ات اگ میخاین برین باید ماه کامل شه تا بتون از اینجا برین
ات_ چرا اون وقت
تهیونگ_ همه چیو بهش گفتم
ویو ات_
یعنی من سه رگم یعنی خون اشام گرگینه هم هستم نهه باووو این دروغ میگن از جام پا شدم زود زدم فرار کردم
یکم با خودم نگاه کردم با یک هرکت زود دور شدم چخبره وسط جنگل بودم چقدر زود رسیدم ای ادمی دیدم بالا یک درختی بود داشت بهم میگفت میای بالا 😐تعجب بهش نگاه میکردم این دیگ کی بود
جونگکوک_ اهای خوشگله نمیای پیشم با خنده😂😞
دیدیم ترسید بازیو جیمین دست زدم گفتم چرا اینجور حرف هار میزنی
جیمین تو گوشم خب اون سوال پرسید منم جواب دادم
تهیونگ _ تو هیچی نگو
چیز ات دادشم یکم بچه ست به حرف دقت نکن
ات_
فقط به ذهنم فرار بود میخاستم فقط فرار. کنم ترسیدم یکم مونده گریه کنم باید چکار کنم امشب چقدر نهسهه
میخام برم خونه ازشون پرسیدم
ات_ من میخام برم خونه میشه منو ببرن
جیمین _ ما میخایم ترو بفروشیم کجا میخای بری
تهیونگ_ ای شکی زدم به سرش دادش گلم انقدر بقیه رو ایسگاه نکن
نگاه خانوم ات اگ میخاین برین باید ماه کامل شه تا بتون از اینجا برین
ات_ چرا اون وقت
تهیونگ_ همه چیو بهش گفتم
ویو ات_
یعنی من سه رگم یعنی خون اشام گرگینه هم هستم نهه باووو این دروغ میگن از جام پا شدم زود زدم فرار کردم
یکم با خودم نگاه کردم با یک هرکت زود دور شدم چخبره وسط جنگل بودم چقدر زود رسیدم ای ادمی دیدم بالا یک درختی بود داشت بهم میگفت میای بالا 😐تعجب بهش نگاه میکردم این دیگ کی بود
جونگکوک_ اهای خوشگله نمیای پیشم با خنده😂😞
۳.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.