فیک مربی سگه من پارت ۵:
فیک مربی سگه من پارت ۵:
آقای جعون اتاقمو بهم نشون داد و رفت ولی خدایی خیلی کراش و خوشگله هعییی ا،ت حواستو جمع کن تو میومدی که کراش بزنی اومدی که مربیه سگش باشی
ا،ت:لباسمو عوض کردم و رفتم توی اتاقه بم و.....
جونکوک ویو:
چون امروز شرکت کارای مهمی نداشت برای همین نرفتم داشتم برگه هارو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد و با اسمی که مواجهه شدم اعصابم بهم ریخت اون جینا بود(خوب یک توضیح درباره ی جینا بدم اینکه جینا دوست دختره سابقه کوکه حالا چرا سابق بخاطره اینکه جینا دوسال رفت آمریکا و بعد کوک یکی رو فرستاد دنبالش و کوک میفهمه که جینا اصلا بخاطره دوست پسرش به آمریکا رفته بود و اصلا قرار بود پولای کوک رو بالا بکشه)
کوک:چیه؟
جینا:اووو سلام ددییی(با عشوه)
کوک:من ددیه تو نیستم حالا بگو چیکار داری
جینا:اووو ددی دلم برات تنگ شده
کوک:من تنگ نشده
جینا :ددی چرا اینجوری رفتار میکنی کاره بدی کردم؟
کوک:نه اصلااا فقط تو در حال خیانت بودی و هرشب زیر اون مزتیکه ی اشغال بودی همین کاره خاصی نکردی
جینا:ددی من......
کوک: نمیخوام توضیحی بشنوم دیگه نمیخوام زنیکه ی هرزه
جینا:ههه پس منتظره انتقامم باش
کوک:باشه منتظرم
کوک گوشی رو قطع کرد و برای اینکه بتونه اروم بشه به سمته اتاقه بم رفت
تق تق تق
ا،ت:بفرمایید؟
کوک:منم
ا،ت:عااا آقای جعون بفرمایید
کوک:بم نمیاد بیرون
ا،ت:شما بیاین داخل
کوک درو باز کرد و بم تا میخواست یک قدم بر داره و به سمته بیرون بره که ا،ت گفت:
ا،ت:بمممم
بم سرجاش وایساد و سریع ا،ت بهش یک جایزه داد
ا،ت:آفرین دختره خوب
کوک:اوووو دخترم پس خوب داره همه چی رو یاد میگیره
ا،ت:درسته فقط زیادی شره
کوک:همینطوره
ا،ت:آقای جعون
کوک:بله
ا،ت:میخواستم بگم که ......
آقای جعون اتاقمو بهم نشون داد و رفت ولی خدایی خیلی کراش و خوشگله هعییی ا،ت حواستو جمع کن تو میومدی که کراش بزنی اومدی که مربیه سگش باشی
ا،ت:لباسمو عوض کردم و رفتم توی اتاقه بم و.....
جونکوک ویو:
چون امروز شرکت کارای مهمی نداشت برای همین نرفتم داشتم برگه هارو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد و با اسمی که مواجهه شدم اعصابم بهم ریخت اون جینا بود(خوب یک توضیح درباره ی جینا بدم اینکه جینا دوست دختره سابقه کوکه حالا چرا سابق بخاطره اینکه جینا دوسال رفت آمریکا و بعد کوک یکی رو فرستاد دنبالش و کوک میفهمه که جینا اصلا بخاطره دوست پسرش به آمریکا رفته بود و اصلا قرار بود پولای کوک رو بالا بکشه)
کوک:چیه؟
جینا:اووو سلام ددییی(با عشوه)
کوک:من ددیه تو نیستم حالا بگو چیکار داری
جینا:اووو ددی دلم برات تنگ شده
کوک:من تنگ نشده
جینا :ددی چرا اینجوری رفتار میکنی کاره بدی کردم؟
کوک:نه اصلااا فقط تو در حال خیانت بودی و هرشب زیر اون مزتیکه ی اشغال بودی همین کاره خاصی نکردی
جینا:ددی من......
کوک: نمیخوام توضیحی بشنوم دیگه نمیخوام زنیکه ی هرزه
جینا:ههه پس منتظره انتقامم باش
کوک:باشه منتظرم
کوک گوشی رو قطع کرد و برای اینکه بتونه اروم بشه به سمته اتاقه بم رفت
تق تق تق
ا،ت:بفرمایید؟
کوک:منم
ا،ت:عااا آقای جعون بفرمایید
کوک:بم نمیاد بیرون
ا،ت:شما بیاین داخل
کوک درو باز کرد و بم تا میخواست یک قدم بر داره و به سمته بیرون بره که ا،ت گفت:
ا،ت:بمممم
بم سرجاش وایساد و سریع ا،ت بهش یک جایزه داد
ا،ت:آفرین دختره خوب
کوک:اوووو دخترم پس خوب داره همه چی رو یاد میگیره
ا،ت:درسته فقط زیادی شره
کوک:همینطوره
ا،ت:آقای جعون
کوک:بله
ا،ت:میخواستم بگم که ......
۱۲.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.