عشق سیاه من پارت1۱
هیونجین فک نکن میتونی با این کارا ازم در بری
سارینا: فعلا ک میرم
بعد گفتن این حرف میری
سارینا: هوففف خسته شدم ، آخه این چرا همجا هس هعیییی
(تو فکر بودی که)
*گوشی زنگ خورد*
سارینا:باز کیههه؟
(جواب داد)
سارینا:بله؟
محیا:یه سلامی چیزی
سارینا:چی شده؟
محیا: بازم عصاب نداری مثل اینکه
سارینا:بگو دیگه
محیا:بریم بیرون؟
سارینا:شوخی میکنی دیگه
محیا:نع
سارینا:نمیام
محیا: چرت نگو ، پس من میام
سارینا:کجا؟
محیا:خونت دیگه
سارینا:خیلیی پرویی ولی باشه
محیا:شب میبینمت
سارینا:میبینمت
😐😐😐
سارینا: فعلا ک میرم
بعد گفتن این حرف میری
سارینا: هوففف خسته شدم ، آخه این چرا همجا هس هعیییی
(تو فکر بودی که)
*گوشی زنگ خورد*
سارینا:باز کیههه؟
(جواب داد)
سارینا:بله؟
محیا:یه سلامی چیزی
سارینا:چی شده؟
محیا: بازم عصاب نداری مثل اینکه
سارینا:بگو دیگه
محیا:بریم بیرون؟
سارینا:شوخی میکنی دیگه
محیا:نع
سارینا:نمیام
محیا: چرت نگو ، پس من میام
سارینا:کجا؟
محیا:خونت دیگه
سارینا:خیلیی پرویی ولی باشه
محیا:شب میبینمت
سارینا:میبینمت
😐😐😐
۱.۹k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.