عاشق یک نگاه
عاشق یک نگاه
۵سال بعد
ویو ات:الان ۵سال گذشته ماه سه ماه بعد از خواستگاری عروسی کردیم وقتی فهمیدم بچه هامون دوقولوعن خیلی ذوق کردیم یه دختر و به پسر که الان ۴سالشونه جنی و هیوجین ...داشتم تو آشپزخونه غذا میپختم سر و صدای بچه ها امونمو بریده بود که به صدایی اومد
٪وایی اینجا چه خبره بیاین بغلم ببینم
هیوجین:سلام باباا
جنی:سلام بابایی
٪سلام
جنی:بابا امروز میریم خونه باباجون و دایی؟
٪باشه میریم برین بازی کنین ولی آرومتر خب؟
بچه ها:باشه هیسسس🤫
ویو ته:رفتم تو آشپزخونه دیدم ات داره آشپزی میکنه
٪اووم بیب چی درست میکنی(از پشت بغلش کرد)
+سلام ...جاجانگمیون و کیمچی (لبخند )
٪(بوسش کرد)امروز میای بریم خونه بابا
+باشه فقط بگو چیکار کردی که اینا الان دیگه جیکشونم در نمیاد ؟
٪عامم(یدفعه صدای جیغ اومد که هردوشون تند رفتن سراغ بچه ها)
+چی شده
جنی:مامان هیوجین اسباب بازیمو نمیده
هیوجین:مامان مال منم هست
+عه اینطوریه پس بیاین یه بازی دیگه من گرگممم میخورمتون
٪منم گرگم الان میام دنبالتون
جنی:بدو اومدن
و اینجا باید بگم....پایان...😁
۵سال بعد
ویو ات:الان ۵سال گذشته ماه سه ماه بعد از خواستگاری عروسی کردیم وقتی فهمیدم بچه هامون دوقولوعن خیلی ذوق کردیم یه دختر و به پسر که الان ۴سالشونه جنی و هیوجین ...داشتم تو آشپزخونه غذا میپختم سر و صدای بچه ها امونمو بریده بود که به صدایی اومد
٪وایی اینجا چه خبره بیاین بغلم ببینم
هیوجین:سلام باباا
جنی:سلام بابایی
٪سلام
جنی:بابا امروز میریم خونه باباجون و دایی؟
٪باشه میریم برین بازی کنین ولی آرومتر خب؟
بچه ها:باشه هیسسس🤫
ویو ته:رفتم تو آشپزخونه دیدم ات داره آشپزی میکنه
٪اووم بیب چی درست میکنی(از پشت بغلش کرد)
+سلام ...جاجانگمیون و کیمچی (لبخند )
٪(بوسش کرد)امروز میای بریم خونه بابا
+باشه فقط بگو چیکار کردی که اینا الان دیگه جیکشونم در نمیاد ؟
٪عامم(یدفعه صدای جیغ اومد که هردوشون تند رفتن سراغ بچه ها)
+چی شده
جنی:مامان هیوجین اسباب بازیمو نمیده
هیوجین:مامان مال منم هست
+عه اینطوریه پس بیاین یه بازی دیگه من گرگممم میخورمتون
٪منم گرگم الان میام دنبالتون
جنی:بدو اومدن
و اینجا باید بگم....پایان...😁
۲.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.