عشق قدیمی
عشق قدیمی
ادامه ی پارت ۳
چطور می گفتم پسرت روانی هست
من و دزدیده
من نمی خواهم باهاش ازدواج کنم
اونم نمی خواد
من و می خواد بکشه
داشتم همینجوری داشتم فکر میکردم که کوک گفت هی بیا شام بخوریم
گفتم باشه ( با خنده )
رفتیم شام خوردیم و که وسط هاش پدر کوک گفت
بهتره زود تر از دواج کنید
که پسر عمویه کوک گفت همین دو روز دیگه ازدواج کنید
پدر کوک گفت
خوبه ...
پس دو روزه دیگه ازدواج کنید
می خواستم گریه کنم دلم می خواست بلند داد بزنم و بگم نمی خوام و برم ولی حیف
داشتم فکر می کردم که کوک گفت
بیا بریم گفتم باشه
خداحافظی کردیم و رفتیم
کوک داشت رانندگی می کرد و من جلو بودم داشتم خیلی خیلی آروم گریه می کردم
که کوکم نفهمه.
رسیدیم رفتیم داخل و من رفتم تو اتاقم کوکم تو اتاق خودش
آرایشم و پاک کردم و لباس خواب پوشیدم
فردا:
رفتم پایین دیدم هیچکس نیست رفتم شیر و کیک خوردم
رفتم اتاقم و ارایشه ملایک کردم و موهام و شونه زدم
یه لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ )
موهامم از بالا بستم
رفتم اتاق کوک که دیدم بیداره
با لبخند گفت سلام
من گفتم سلام
گفتم من می خوام برم خونه ی خودم تا وسایلم و بردارم گفت نمیشه
گفت نترس فرار نمی کنم گفت نمیشه
گفتم چرا
گفت اصلا منم میام
گفتم باشه ولی اینجوری
گفتش بنظرت من این جوری میام من مافیام
گفتم باشه من پایین منتظرم .
گفت باشه
رفتم پایین و منتظر موندم
که دیدم اومد گفتم اومدی
گفت آره
رفتیم خونه ی من
دیدم گوشیم همونجا افتاده
برداشتم و دیدم ... .
ادامه ی پارت ۳
چطور می گفتم پسرت روانی هست
من و دزدیده
من نمی خواهم باهاش ازدواج کنم
اونم نمی خواد
من و می خواد بکشه
داشتم همینجوری داشتم فکر میکردم که کوک گفت هی بیا شام بخوریم
گفتم باشه ( با خنده )
رفتیم شام خوردیم و که وسط هاش پدر کوک گفت
بهتره زود تر از دواج کنید
که پسر عمویه کوک گفت همین دو روز دیگه ازدواج کنید
پدر کوک گفت
خوبه ...
پس دو روزه دیگه ازدواج کنید
می خواستم گریه کنم دلم می خواست بلند داد بزنم و بگم نمی خوام و برم ولی حیف
داشتم فکر می کردم که کوک گفت
بیا بریم گفتم باشه
خداحافظی کردیم و رفتیم
کوک داشت رانندگی می کرد و من جلو بودم داشتم خیلی خیلی آروم گریه می کردم
که کوکم نفهمه.
رسیدیم رفتیم داخل و من رفتم تو اتاقم کوکم تو اتاق خودش
آرایشم و پاک کردم و لباس خواب پوشیدم
فردا:
رفتم پایین دیدم هیچکس نیست رفتم شیر و کیک خوردم
رفتم اتاقم و ارایشه ملایک کردم و موهام و شونه زدم
یه لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ )
موهامم از بالا بستم
رفتم اتاق کوک که دیدم بیداره
با لبخند گفت سلام
من گفتم سلام
گفتم من می خوام برم خونه ی خودم تا وسایلم و بردارم گفت نمیشه
گفت نترس فرار نمی کنم گفت نمیشه
گفتم چرا
گفت اصلا منم میام
گفتم باشه ولی اینجوری
گفتش بنظرت من این جوری میام من مافیام
گفتم باشه من پایین منتظرم .
گفت باشه
رفتم پایین و منتظر موندم
که دیدم اومد گفتم اومدی
گفت آره
رفتیم خونه ی من
دیدم گوشیم همونجا افتاده
برداشتم و دیدم ... .
۶.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.