چندپارتی پارت ۳/آخر
لینو از شرکت برگشته بود....وارد اتاق شد طبق معمول خواب بودی از این وضع خسته شده بود....کیفت رو از روی زمین برداشت که برای گوشیت پیامک اومد و صدای پیام توجه لینو رو به خودش جلب کرد....کیفت رو باز کرد و گوشیت رو برداشت اما قبل از روشن کردن گوشیت برگه ای رو داخل کیفت دید برگه رو در آورد و بازش کرد....تائید باردار بودنت بود و پایینش رو خوند
تونست پازل رو کامل کنه...با صورت خیس خوابیدنت...اینکه وقتی شوهرت میومد خواب بودی....اینکه لهش نگفته بودی حامله ای همه چی به هم ربط داشت به همه سوال های توی ذهنش جواب داده شده بود....آروم موهاییی که روی صورتت ریخته بود رو کنار زد...کنارت روی تخت نشست و سرش رو روی شکمت گذاشت سعی کرد اشکاش رو متوقف کنه اما نتونست با صدای آروم گریه میکرد
با صدای گریه لینو بیدار شدی....دیدی سرش رو شکمته و داره گریه میکنه....تموم بدنت درد میکرد به سختی بلند شدی و با صورت خیس و چشمای قرمز لینو مواجه شدی...
+عزیزم....اومدی؟
-چرا....چرا بهم نگفتی؟؟؟
+چیو عزیزم؟؟؟(نگران بغض)
-اینکه حامله ای!!!اینکه درخواست سقط جنین دادی!!!!
+متاسفم(گریه) اما تو....تو بچه نمیخواستی
-کی...کی اینو بهت گفته؟؟
+همیشه وقتی بچه میدیدی....چهرت عوض میشد و نسبت به قضیه بچه سرد برخورد میکردی....منم فکر کردم....بچه نمیخوای
-نه....من.....من....میخوام بابا شم
+مینهو...واقعا داری میگی؟؟؟؟
-آره.....لطفا سقطش نکن
+باشه
بعد از فهمیدن حقیقت خوشحال بودی...خوشحال ترین آدم رو زمین بودی درخواست سقط جینیت رو لغو کردی و بعد نه ماه یه یه مین وارد زندگیتون شد و میشد گفت خوشبخت ترین خانواده دنیا بودین...
تمامممممم
تونست پازل رو کامل کنه...با صورت خیس خوابیدنت...اینکه وقتی شوهرت میومد خواب بودی....اینکه لهش نگفته بودی حامله ای همه چی به هم ربط داشت به همه سوال های توی ذهنش جواب داده شده بود....آروم موهاییی که روی صورتت ریخته بود رو کنار زد...کنارت روی تخت نشست و سرش رو روی شکمت گذاشت سعی کرد اشکاش رو متوقف کنه اما نتونست با صدای آروم گریه میکرد
با صدای گریه لینو بیدار شدی....دیدی سرش رو شکمته و داره گریه میکنه....تموم بدنت درد میکرد به سختی بلند شدی و با صورت خیس و چشمای قرمز لینو مواجه شدی...
+عزیزم....اومدی؟
-چرا....چرا بهم نگفتی؟؟؟
+چیو عزیزم؟؟؟(نگران بغض)
-اینکه حامله ای!!!اینکه درخواست سقط جنین دادی!!!!
+متاسفم(گریه) اما تو....تو بچه نمیخواستی
-کی...کی اینو بهت گفته؟؟
+همیشه وقتی بچه میدیدی....چهرت عوض میشد و نسبت به قضیه بچه سرد برخورد میکردی....منم فکر کردم....بچه نمیخوای
-نه....من.....من....میخوام بابا شم
+مینهو...واقعا داری میگی؟؟؟؟
-آره.....لطفا سقطش نکن
+باشه
بعد از فهمیدن حقیقت خوشحال بودی...خوشحال ترین آدم رو زمین بودی درخواست سقط جینیت رو لغو کردی و بعد نه ماه یه یه مین وارد زندگیتون شد و میشد گفت خوشبخت ترین خانواده دنیا بودین...
تمامممممم
۱۱.۸k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.