Miracle part 29
فردا صبح
مین هی تازه وارد کمپانی شده بود که اعضای بی تی اس رو از دور دید…به سمتشون رفت و گفت
مین هی : صبح بخیر
پسرا هم در جواب مثل همیشه پر انرژی به مین هی صبح بخیر گفتن…همه به غیر از تهیونگ !...مین هی از این سرد بودن تهیونگ تعجب کرده بود…نه تنها مین هی بلکه کل اعضا تعجب کرده بودند…مین هی سعی کرد خودش رو نسبت به این قضیه بی تفاوت نشون بده و گفت
مین هی : برنامه امروزتون رو تنظیم میکنم و براتون توی اتاق تمرین میارم
جین : باشه ممنون
نامجون : به خودت سخت نگیر خانم کانگ
مین هی در جواب حرف های با محبت پسرا لبخندی زد و به سمت اتاقش رفت
چند ساعت بعد
مین هی تقه ای به در زد و وارد اتاق تمرین شد که با تهیونگ روبرو شد…چشم چرخوند ولی بقیه پسرا رو ندید
مین هی : بقیه کجا هستند ؟!
تهیونگ : زمان استراحتمونه رفتن استراحت کنند
مین هی : پس چرا تو اینجایی ؟!
تهیونگ : می خوام بیشتر تمرین کنم
مین هی سعی کرد به این بی توجهی تهیونگ ری اکشنی نشون نده و گفت
مین هی : این لیست برنامه های امروزتون هست میزارمش روی میز
تهیونگ دوباره سرد جواب داد
تهیونگ : باشه
مین هی دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه و با عصبانیت به سمت تهیونگ برگشت و با صدایی نسبتا بلند گفت
مین هی : تا کی میخوای به این بی توجهی هات ادامه بدی ؟! تا کی میخوای باهام سرد رفتار کنی ؟!
تهیونگ برگشت و توی چشمای مین هی نگاه کرد و گفت
تهیونگ : مگه اصلا برات مهمه ؟!
مین هی با صدایی که میشد بغض رو از توش فهمید جواب داد
مین هی : معلومه که برام مهمه
تهیونگ هم صداش رو بلند کرد و گفت
تهیونگ : پس چرا ازم فاصله میگیری ؟! چرا هر وقت که یه قدمی به سمتت بر می دارم منو با بی رحمی تمام پس میزنی ؟!
مین هی : چون میترسیدم
مین هی با بغضی که حالا شکسته بود ادامه داد
مین هی : چون میترسیدم عاشقت شده باشم…میترسیدم بعد از اینکه عاشقت بشم و وابسته ت بشم ولم کنی و بری
تهیونگ مین هی رو توی آغوشش کشید و با صدای بغض آلودی گفت
تهیونگ : برای چی باید ولت کنم ؟! من عاشقتم دختر
مین هی همونطور که توی بغل تهیونگ بود به چشماش زل زد و گفت
مین هی : منم عاشقتم
و بعد لب هاش رو روی لب های تهیونگ گذاشت
جیمین همونطور که متعجب از پنجره شیشه ای به داخل اتاق خیره شده بود پرسید
جیمین : ببینم هیونگ من دارم اشتباه میکنم یا واقعا اینا تهیونگ و مین هی هستند که دارند همو می بوسند ؟!
جین که خودش هم با دیدن صحنه روبروش از جیمین بیشتر تعجب کرده بود گفت
جین : نه اشتباه نمی کنی اینا واقعا خودشونند !
مین هی تازه وارد کمپانی شده بود که اعضای بی تی اس رو از دور دید…به سمتشون رفت و گفت
مین هی : صبح بخیر
پسرا هم در جواب مثل همیشه پر انرژی به مین هی صبح بخیر گفتن…همه به غیر از تهیونگ !...مین هی از این سرد بودن تهیونگ تعجب کرده بود…نه تنها مین هی بلکه کل اعضا تعجب کرده بودند…مین هی سعی کرد خودش رو نسبت به این قضیه بی تفاوت نشون بده و گفت
مین هی : برنامه امروزتون رو تنظیم میکنم و براتون توی اتاق تمرین میارم
جین : باشه ممنون
نامجون : به خودت سخت نگیر خانم کانگ
مین هی در جواب حرف های با محبت پسرا لبخندی زد و به سمت اتاقش رفت
چند ساعت بعد
مین هی تقه ای به در زد و وارد اتاق تمرین شد که با تهیونگ روبرو شد…چشم چرخوند ولی بقیه پسرا رو ندید
مین هی : بقیه کجا هستند ؟!
تهیونگ : زمان استراحتمونه رفتن استراحت کنند
مین هی : پس چرا تو اینجایی ؟!
تهیونگ : می خوام بیشتر تمرین کنم
مین هی سعی کرد به این بی توجهی تهیونگ ری اکشنی نشون نده و گفت
مین هی : این لیست برنامه های امروزتون هست میزارمش روی میز
تهیونگ دوباره سرد جواب داد
تهیونگ : باشه
مین هی دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه و با عصبانیت به سمت تهیونگ برگشت و با صدایی نسبتا بلند گفت
مین هی : تا کی میخوای به این بی توجهی هات ادامه بدی ؟! تا کی میخوای باهام سرد رفتار کنی ؟!
تهیونگ برگشت و توی چشمای مین هی نگاه کرد و گفت
تهیونگ : مگه اصلا برات مهمه ؟!
مین هی با صدایی که میشد بغض رو از توش فهمید جواب داد
مین هی : معلومه که برام مهمه
تهیونگ هم صداش رو بلند کرد و گفت
تهیونگ : پس چرا ازم فاصله میگیری ؟! چرا هر وقت که یه قدمی به سمتت بر می دارم منو با بی رحمی تمام پس میزنی ؟!
مین هی : چون میترسیدم
مین هی با بغضی که حالا شکسته بود ادامه داد
مین هی : چون میترسیدم عاشقت شده باشم…میترسیدم بعد از اینکه عاشقت بشم و وابسته ت بشم ولم کنی و بری
تهیونگ مین هی رو توی آغوشش کشید و با صدای بغض آلودی گفت
تهیونگ : برای چی باید ولت کنم ؟! من عاشقتم دختر
مین هی همونطور که توی بغل تهیونگ بود به چشماش زل زد و گفت
مین هی : منم عاشقتم
و بعد لب هاش رو روی لب های تهیونگ گذاشت
جیمین همونطور که متعجب از پنجره شیشه ای به داخل اتاق خیره شده بود پرسید
جیمین : ببینم هیونگ من دارم اشتباه میکنم یا واقعا اینا تهیونگ و مین هی هستند که دارند همو می بوسند ؟!
جین که خودش هم با دیدن صحنه روبروش از جیمین بیشتر تعجب کرده بود گفت
جین : نه اشتباه نمی کنی اینا واقعا خودشونند !
۱۴.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.