P:6
P:6
صبح با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم یاد دیشب افتادم بغضم گرف اروم بی صدا گریع میکردم من دیگ دخترونیمو از دست دادم
کوک: با صدای فین فین یکی بیدار شدم دیدم ات دارع گریع میکنع
کوک: چی شدع بیبی؟
ات: من بیبی تو نیسم بدشم دیشب دخترونگیمو از دست دادم الانم دلم خیلی درد میکنع
کوک: چ بهتر اینجوری مال من شدی براید بغلم کرد بردم حموم وان رو پر اب گرم کرد و منو تو بغلش نشوند و زیر دلمو ماساژ میداد ولی ی ارامش خاصی داشت خدشو و هم منو شست بغلم کرد گذاشت پشت میز ارایشی بدنمو خشک کردم و اون موهامو خشک میکرد خیلی ازش خجالت میکشیدم
کوک: نیازی نیس ازم خجالت بکشی من همع جاتو دیدم
ات: بس کن!(با خجالت)
کوک: (خنده خرگوشی)
وای خدا خندش چق کیوتع وای ات چیمیگی ولش کن
کوک: من کیوتم؟
ات: چ...چی ت از کجا میدونی من اینو گفتم
کوک:....چیزی نگف شسوار رو خاموش کرد و گذاشت توی کشو
کوک: میخوای ارایشت کنم
ات: هه مگ بلدی؟
کوک:اره
همینطور ک داشت میکاپم میکرد گف: راسی ی سری قوانین اینجارو باید بدونی
ات: مگ پادگانه؟
کوک: نه ولی اینجا عمارت منه و باید این قوانین هارو بدونی
۱. بدون اجازه ی من نمیری بیرون
۲.منو ددی صدا کن
۳. ب حرفام گوش بدع
۴.لباس باز نپوش مگر اینک پیش من
ات:ولی
کوک:۵ توی حرفم نپر
۶.با هیچکس لاس نمیزنی
ات: قرارع تا کی ادامه بدی؟
کوک: تا سال گل نی
ات: هاهاها
کوک: خب تموم شد
روبه اینه کردم واییی چ خوشگل شدمممم(اعتماد ب مریخ🗿)
کوک: خب حالا من بلدم یا نع
ات: بدک نی
کوک: بیا صبحانه بخور
ات:گگگگگ(توی دلش)
کوک: پس ادای منو در میاری ها
ات: چی ها نه ب خدا رفت بیرون هوففففف عوضی لجباز(دوستان این ی فیکع و اصلا واقی نی پس باور نکنین🗿🤝🏻)
پا شدم رفتم پایین ی دیدم ی میز ک فک کنم ۲ متری بود از همع نوع صبحانه بود:/
رفتم رو یکی از صندلیا نشستمکگف: اونجا نه
ات: پ کجا
کوک: اینجا( اشاره کرد روی پاهاش)
ات: ولی....ی نگاه ترسناک بهم کرد ک با خجالت رفتم رو پاش نشستم
کوک: من نمیدونم چ نوع صبحانه ای دوست داری گفتم از همشون برات بیارن(سرد)
ک ی نوتلا اورد جلو ذوق مرگ شدم
کوک: دوس داری
ات: اهوم خاستم از دستش بگیرم ک دستشو کشید عقب
کوک: تو دست من میخوری ی قاشق بهم داد و شروع ب خوردن شدم اونم داشت نگام میکرد
ک گفدم:....
شرطا:
لایک:۵
صبح با دلدرد شدیدی از خواب بیدار شدم یاد دیشب افتادم بغضم گرف اروم بی صدا گریع میکردم من دیگ دخترونیمو از دست دادم
کوک: با صدای فین فین یکی بیدار شدم دیدم ات دارع گریع میکنع
کوک: چی شدع بیبی؟
ات: من بیبی تو نیسم بدشم دیشب دخترونگیمو از دست دادم الانم دلم خیلی درد میکنع
کوک: چ بهتر اینجوری مال من شدی براید بغلم کرد بردم حموم وان رو پر اب گرم کرد و منو تو بغلش نشوند و زیر دلمو ماساژ میداد ولی ی ارامش خاصی داشت خدشو و هم منو شست بغلم کرد گذاشت پشت میز ارایشی بدنمو خشک کردم و اون موهامو خشک میکرد خیلی ازش خجالت میکشیدم
کوک: نیازی نیس ازم خجالت بکشی من همع جاتو دیدم
ات: بس کن!(با خجالت)
کوک: (خنده خرگوشی)
وای خدا خندش چق کیوتع وای ات چیمیگی ولش کن
کوک: من کیوتم؟
ات: چ...چی ت از کجا میدونی من اینو گفتم
کوک:....چیزی نگف شسوار رو خاموش کرد و گذاشت توی کشو
کوک: میخوای ارایشت کنم
ات: هه مگ بلدی؟
کوک:اره
همینطور ک داشت میکاپم میکرد گف: راسی ی سری قوانین اینجارو باید بدونی
ات: مگ پادگانه؟
کوک: نه ولی اینجا عمارت منه و باید این قوانین هارو بدونی
۱. بدون اجازه ی من نمیری بیرون
۲.منو ددی صدا کن
۳. ب حرفام گوش بدع
۴.لباس باز نپوش مگر اینک پیش من
ات:ولی
کوک:۵ توی حرفم نپر
۶.با هیچکس لاس نمیزنی
ات: قرارع تا کی ادامه بدی؟
کوک: تا سال گل نی
ات: هاهاها
کوک: خب تموم شد
روبه اینه کردم واییی چ خوشگل شدمممم(اعتماد ب مریخ🗿)
کوک: خب حالا من بلدم یا نع
ات: بدک نی
کوک: بیا صبحانه بخور
ات:گگگگگ(توی دلش)
کوک: پس ادای منو در میاری ها
ات: چی ها نه ب خدا رفت بیرون هوففففف عوضی لجباز(دوستان این ی فیکع و اصلا واقی نی پس باور نکنین🗿🤝🏻)
پا شدم رفتم پایین ی دیدم ی میز ک فک کنم ۲ متری بود از همع نوع صبحانه بود:/
رفتم رو یکی از صندلیا نشستمکگف: اونجا نه
ات: پ کجا
کوک: اینجا( اشاره کرد روی پاهاش)
ات: ولی....ی نگاه ترسناک بهم کرد ک با خجالت رفتم رو پاش نشستم
کوک: من نمیدونم چ نوع صبحانه ای دوست داری گفتم از همشون برات بیارن(سرد)
ک ی نوتلا اورد جلو ذوق مرگ شدم
کوک: دوس داری
ات: اهوم خاستم از دستش بگیرم ک دستشو کشید عقب
کوک: تو دست من میخوری ی قاشق بهم داد و شروع ب خوردن شدم اونم داشت نگام میکرد
ک گفدم:....
شرطا:
لایک:۵
۳۶.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.