تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت²⁷
| آخرین پارتی که توی فلش بَک میگذره |
ویو سونهی
وقتی بیدار شدم یه نور بزرگ جلوی چشمم بود..چشمام و یکم باز کردم و وقتی سعی کردم بلند شم دنبی و برادرم هجوم آوردن سمتم
♧دراز بکش
×نمیتونم
♧گفتم دراز بکش
دراز کشیدم و دنبی رفت پرستار بیاره
♧بهتری؟
×اوهوم
♧چت شد یهو؟
×هیچی
♧بگو
×دیوونه شدم
♧اونو میدونم..چرا
×چون..چون خیلی بدبختم!(با بغض)اون از ۱۱ سالگیم و ماجرای اوما و آبا..اون از ۱۹ سالگیم..اینم از ۲۱ سالگیم..چرا من انقدر بدبخت بدنیا اومدم آخه(بغضش ترکید)
♧گریه نکن..گفتم گریه نکن(داد)
با دادش ترسیدم و تو خودم جمع شدم
♧ب..ببخشید..یه لحظه عصبی شدم..لطفا گریه نکن..گریهت دیوونم میکنه..این مشکل هم میگذره..به این فکر کن که این بار دفعهی آخره و قراره ایندفعه تمومش کنم..بعد از این دیگه نگرانیای نخواهی داشت..فقط همین یه دفعه..تحملش کن و بعدش به آرامش میرسی!
~ پایان فلش بک(به حق ۵ تن بلخره تموم شد) ~
×این دست باند پیچی شدهم ام مال همونه..بخاطر همون دیوونگیمه..چیز خاصی نیست..زود خوب میشه
÷وای دختر..نمیدونستم انقدر گذشتهی تلخی داشتی..الان..داداشت هنوز سئوله؟
×👍🏻
÷احتمالا اون یارویی که میگفتی..آدرس خونتون و نداره که..نه؟
×نمیدونم..واسه همینم خیلی نگرانم"به سر خودش ضربه میزنه"
÷"دستای سونهی و نگه میداره"هی هی هی هی هییی..دختر..آروم باش..تقصیر تو نیست..من میگم..فعلا یه هفته مامان من نیست..اگه میخوای..میتونید بیاین خونهی ما..دائه جونگ مشکلی نداره یانگمی هم که یکسره اینور و اونوره دو سه شبه اصلا خونه نمیاد..با دنبی و داداشت..نظرت چیه؟
×نمیدونم..نمیخوام تورو به دردسر بندازم..اون یه دیوونه ی روانیه واسش مهم نیست کسی که میکشه کیه یا چیه اگه مانع رسیدن به هدفش بشه میکشتش..
÷و..هدف اون..الان..
☆
همچنان منتظر نظراتِ خوب یا بدتون هستماا💙
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت²⁷
| آخرین پارتی که توی فلش بَک میگذره |
ویو سونهی
وقتی بیدار شدم یه نور بزرگ جلوی چشمم بود..چشمام و یکم باز کردم و وقتی سعی کردم بلند شم دنبی و برادرم هجوم آوردن سمتم
♧دراز بکش
×نمیتونم
♧گفتم دراز بکش
دراز کشیدم و دنبی رفت پرستار بیاره
♧بهتری؟
×اوهوم
♧چت شد یهو؟
×هیچی
♧بگو
×دیوونه شدم
♧اونو میدونم..چرا
×چون..چون خیلی بدبختم!(با بغض)اون از ۱۱ سالگیم و ماجرای اوما و آبا..اون از ۱۹ سالگیم..اینم از ۲۱ سالگیم..چرا من انقدر بدبخت بدنیا اومدم آخه(بغضش ترکید)
♧گریه نکن..گفتم گریه نکن(داد)
با دادش ترسیدم و تو خودم جمع شدم
♧ب..ببخشید..یه لحظه عصبی شدم..لطفا گریه نکن..گریهت دیوونم میکنه..این مشکل هم میگذره..به این فکر کن که این بار دفعهی آخره و قراره ایندفعه تمومش کنم..بعد از این دیگه نگرانیای نخواهی داشت..فقط همین یه دفعه..تحملش کن و بعدش به آرامش میرسی!
~ پایان فلش بک(به حق ۵ تن بلخره تموم شد) ~
×این دست باند پیچی شدهم ام مال همونه..بخاطر همون دیوونگیمه..چیز خاصی نیست..زود خوب میشه
÷وای دختر..نمیدونستم انقدر گذشتهی تلخی داشتی..الان..داداشت هنوز سئوله؟
×👍🏻
÷احتمالا اون یارویی که میگفتی..آدرس خونتون و نداره که..نه؟
×نمیدونم..واسه همینم خیلی نگرانم"به سر خودش ضربه میزنه"
÷"دستای سونهی و نگه میداره"هی هی هی هی هییی..دختر..آروم باش..تقصیر تو نیست..من میگم..فعلا یه هفته مامان من نیست..اگه میخوای..میتونید بیاین خونهی ما..دائه جونگ مشکلی نداره یانگمی هم که یکسره اینور و اونوره دو سه شبه اصلا خونه نمیاد..با دنبی و داداشت..نظرت چیه؟
×نمیدونم..نمیخوام تورو به دردسر بندازم..اون یه دیوونه ی روانیه واسش مهم نیست کسی که میکشه کیه یا چیه اگه مانع رسیدن به هدفش بشه میکشتش..
÷و..هدف اون..الان..
☆
همچنان منتظر نظراتِ خوب یا بدتون هستماا💙
۶.۰k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.