P1
همون طور که ماشین پر از سکوت بود به عمارت رسیدیم از ماشین پیاده شدم که ا/ت هم خیلی بی حال از ماشین پیاده شد نمیدونم چرا اما انگار بدجور گرفته بود انگار فکرش اینقدر پر بود که اصلا حواسش به هیچ چیزی نبود رفتم سمتش و دستش رو گرفتم و دنبال خودم بردمش سمت عمارت سرش پایین بود و نگاهم نمیکرد ،وقتی به عمارت رسیدیم بی اعتنا به من دستم رو ول کرد و از پله ها رفت بالا منم دلم میخواست برم اما اینکارو نکردم با خودم گفتم شاید نیاز داره تنها باشه یا شاید تنها کسی که الان نمیخواد ببینه منم حس میکنم این فکر که اون دختر از من متنفره درسته نمیدونم الان چه حسی داره فقط میدونم جواب خیلی از سوال هایی که توی ذهنشه پیش منه همیشه خودم رو برای این سوالش که چرا اونو انتخاب کردم اماده کرده بودم اما هیچ وقت نپرسیدش هر چند مطمئنم اگه هم میپرسیدش من جوابی بهش نمیدادم چون نمیخواستم غرورم بشکنم چون دلم نمیخواست جلوی یه دختر کوچولو که هیچی از زندگیش نمیدونم حرفی بزنم ، همون طور که توی فکر بودم رفتم و روی مبل نشستم و سرمو به مبل تکیه دادم و چشمام رو بستم خواستم یکم مغزم رو خالی کنم اما نمیشد اسمش توی ذهنم میچرخید با دست زدم روی سرم تا فکرم رو از بین ببرم اون هر چقدرم که ساده و پاک باشه نمیتونم فعلا راجبش تصمیم بگیرم در قلب من خیلی وقته که قفله و داره دنبال کلید خودش میگرده اما من هربار این کلید رو به یه جای خیلی دور پرت کردم اما اینبار قلبم بهم میگه این کلید خیلی بهم نزدیکه اما مغزم همش این حس رو پس میزنه ...
توی فکر بودم که یکی روی موهام دست کشید که چشمام رو باز کردم و بهش نگاه کردم قیافه ی منتظر جیمین رو دیدم که منتظر بود همه چی رو براش تعریف کنم.
جیمین : خب
جونگ کوک : خب چی ؟
روش رو کرد اون ور و نفسش رو حرصی بیرون داد انگار که میدونست دارم می پیچونمش ، برگشت و دوباره روش رو کرد سمت من و با حالت جدی گفت : خبُ درد میگم دکتر چی گفت ؟
جونگ کوک : خب دکتر گفت...
با خودم گفتم شاید گفتنش به این زودی درست نباشه اما به هرحال بعد چند وقت متوجه میشن پس بهتر الان خودم بگمش .
جونگ کوک : ا/ت حاملس
توی فکر بودم که یکی روی موهام دست کشید که چشمام رو باز کردم و بهش نگاه کردم قیافه ی منتظر جیمین رو دیدم که منتظر بود همه چی رو براش تعریف کنم.
جیمین : خب
جونگ کوک : خب چی ؟
روش رو کرد اون ور و نفسش رو حرصی بیرون داد انگار که میدونست دارم می پیچونمش ، برگشت و دوباره روش رو کرد سمت من و با حالت جدی گفت : خبُ درد میگم دکتر چی گفت ؟
جونگ کوک : خب دکتر گفت...
با خودم گفتم شاید گفتنش به این زودی درست نباشه اما به هرحال بعد چند وقت متوجه میشن پس بهتر الان خودم بگمش .
جونگ کوک : ا/ت حاملس
۲۰.۴k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.