فیک عشق دردسرساز
«پارت:۲۳»
چشامو آروم باز کردم...تاریکی همه جارو فرا گرفته بودو نمیتونستم چیزیو ببینم اما حس میکردم به یه صندلی بسته شدم ،تلاش میکردم دستامو باز کنم اما فایده ای نداشت.
در باز شد و یه نفر داخل اتاق شد اما من پشتم به در بودو از صدای قدمایی که فضا رو پر کرده بود میشد فهمید که داره به سمتم میاد.
^بی خاصیتای عوضی چراغو روشن کنیدچطوری توی این تاریکی ببینم؟
•چشم قربان
نور شدیدی همه جارو روشن کرد که چشمامو بستم و یکم گذشت تا به نور عادت کنم...
چشمامو باز کردم که خشکم زد!
+پ...پ...پس ت...تو....بودی
^هلو بیب چطوری؟اولین باره که بدون ماسک منو میبینی حالا شناختی؟
+عوضی بی همه چیز خونتو میریزم
^آروم بگیر
+بعد اون همه بلایی که سر رئیس و سازمان و صدالبته خود من آوردی توقع داری آروم باشم بی همه چیز؟
^اوه جون من؟ نه بابا! راست میگی؟عجب
+ببند دهنتو آشغال اگه بی وجود نبودیو دست و پامو باز میذاشتی خوب به خدمتت میرسیدم
^زیادی زر زر میکنی، جوسوک دهنشو ببند
•چشم قربان
+هوش عوضی حدتو بدون با توام دست نجستو بکش نک.........
^خوبه،حالا گوش کن اون سالی که از طرف سازمان منو و تو و جیهون و برای مأموریت فرستادن...موقعی که داشتن مارو به رگبار میبستن جیهون روی زمین افتاد و منم به کمک احتیاج داشتم اما تو به جیهون کمک کردی و من مجبورشدم تنهایی خودمو نجات بدم من دوست داشتمو سخت بود برام که بهت بگم چون تو تنها دختر توی سازمان بودی اما بعد یه مدت حسم از بین رفت و زندگی عادیمو کردم تا اینکه رئیس بهم گفت از سازمان اخراجم،کل زندگی من سازمان بود و با پول محافظت و مأموریت هام زندگیمو اداره میکردم کل دنیا رو سرم خراب شد به رئیس اعتراض کردم که رئیس گفت تقصیر اون نیست و مجبوره و منو از اونجا پرت کردن تو خیابون به خودم قول دادم انتقام خودمو بگیرم بعد مدت طولانی تحقیق بالاخره فهمیدم یه نفر پشت این ماجراهاس...
+ااااا...اااااااا
^چیه میخوای دهنتو باز کنم؟اوکی
+آه ....چی داری زر میزنی؟ کی ؟چه کسی؟
^امشب معلوم میشه!
+چی؟؟منظورت چیه؟؟
(لایک و کامنت فراموش نشه)
چشامو آروم باز کردم...تاریکی همه جارو فرا گرفته بودو نمیتونستم چیزیو ببینم اما حس میکردم به یه صندلی بسته شدم ،تلاش میکردم دستامو باز کنم اما فایده ای نداشت.
در باز شد و یه نفر داخل اتاق شد اما من پشتم به در بودو از صدای قدمایی که فضا رو پر کرده بود میشد فهمید که داره به سمتم میاد.
^بی خاصیتای عوضی چراغو روشن کنیدچطوری توی این تاریکی ببینم؟
•چشم قربان
نور شدیدی همه جارو روشن کرد که چشمامو بستم و یکم گذشت تا به نور عادت کنم...
چشمامو باز کردم که خشکم زد!
+پ...پ...پس ت...تو....بودی
^هلو بیب چطوری؟اولین باره که بدون ماسک منو میبینی حالا شناختی؟
+عوضی بی همه چیز خونتو میریزم
^آروم بگیر
+بعد اون همه بلایی که سر رئیس و سازمان و صدالبته خود من آوردی توقع داری آروم باشم بی همه چیز؟
^اوه جون من؟ نه بابا! راست میگی؟عجب
+ببند دهنتو آشغال اگه بی وجود نبودیو دست و پامو باز میذاشتی خوب به خدمتت میرسیدم
^زیادی زر زر میکنی، جوسوک دهنشو ببند
•چشم قربان
+هوش عوضی حدتو بدون با توام دست نجستو بکش نک.........
^خوبه،حالا گوش کن اون سالی که از طرف سازمان منو و تو و جیهون و برای مأموریت فرستادن...موقعی که داشتن مارو به رگبار میبستن جیهون روی زمین افتاد و منم به کمک احتیاج داشتم اما تو به جیهون کمک کردی و من مجبورشدم تنهایی خودمو نجات بدم من دوست داشتمو سخت بود برام که بهت بگم چون تو تنها دختر توی سازمان بودی اما بعد یه مدت حسم از بین رفت و زندگی عادیمو کردم تا اینکه رئیس بهم گفت از سازمان اخراجم،کل زندگی من سازمان بود و با پول محافظت و مأموریت هام زندگیمو اداره میکردم کل دنیا رو سرم خراب شد به رئیس اعتراض کردم که رئیس گفت تقصیر اون نیست و مجبوره و منو از اونجا پرت کردن تو خیابون به خودم قول دادم انتقام خودمو بگیرم بعد مدت طولانی تحقیق بالاخره فهمیدم یه نفر پشت این ماجراهاس...
+ااااا...اااااااا
^چیه میخوای دهنتو باز کنم؟اوکی
+آه ....چی داری زر میزنی؟ کی ؟چه کسی؟
^امشب معلوم میشه!
+چی؟؟منظورت چیه؟؟
(لایک و کامنت فراموش نشه)
۳۳.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.