پارت نهم
اما من میخوامت
پارت نهم
نینا: کوک میخوام باهات حرف بزنم
کوک: میشنوم
نینا: کوک تو جدی چه مرگته یعنی چی که میخوای با اون دختره ازدواج کنی؟
کوک: اولا اون دختری که میگی اسم داره بعدشم مشکلت ؟
نینا: چون که من ازت خوشم میاد
کوک: کاری از دستم ساخته نیس
نینا: اوپاااا
کوک: منو اینطوری صدا نکن
نینا: پس نکنه میخوای ددی صدات کنم هومم؟
کوک در اتاقو باز کرد و رو به نینا با عصبانیت کامل گفت
کوک: گمشو بیرون
نینا هم که ترسیده بود زود رفت
بعد اینکه نینا رفت کوک به ات فکر میکرد که بعد رفت پیش یجی تا ازش کمک بخواد برای اینکه چجوری با ات صمیمی شه
تق تق تق ( مثلا صدای دره)
یجی: بفرمائید
کوک: خواهر کوچولو میتونم بیام داخل
یجی:به به آقا داماد بفرما
کوک اومد داخل یجی رو بغل کرد و گفت
کوک: خواهر کوچولو به کمکت نیاز دارم
یجی: در خدمتم
کوک: خب میشه بگی چطوری با ات صمیمی بشم ؟
یجی: فردا باید باهم برید برای کارای عقد نه؟
کوک: آره
یجی: خب داداش جون بعد کاراتون ببرش کافه ای جایی
کوک: خب ؟
یجی: بعدش باهاش حرف بزن بگو که بیا حداقل باهم مثل یه دوست صمیمی باشیم باهم بگیم بخندیم شاید با این کارا توهم بهم حسایی پیدا کردی بعدش به هم از علایق و اخلاقتون بگید
کوک: همین؟
یجی: آره همین
کوک: اوکی مرسی پس شبت بخیر
فلش بک به فردا صبح:
ات: امروز کوک میاد دنبالم پس موهامو شونه زدم دم اسبی بستم آرایش ملایم کردم یه کراپ سبز و یه شلوار سفید بگ پوشیدم کلاه گذاشتم و رفتم داخل ماشینش
ات: سلام
کوک: سلام خوبی؟
ات: خوبم تو چی؟
کوک: خوبم میگم یه سوال؟
ات: میشنوم؟
کوک: تو....
خماریییی
بچه ها حمایت کنید دیگه حمایتاتون کمه نظرتونم راجب فیک توی کامنت بنویسید برام
پارت نهم
نینا: کوک میخوام باهات حرف بزنم
کوک: میشنوم
نینا: کوک تو جدی چه مرگته یعنی چی که میخوای با اون دختره ازدواج کنی؟
کوک: اولا اون دختری که میگی اسم داره بعدشم مشکلت ؟
نینا: چون که من ازت خوشم میاد
کوک: کاری از دستم ساخته نیس
نینا: اوپاااا
کوک: منو اینطوری صدا نکن
نینا: پس نکنه میخوای ددی صدات کنم هومم؟
کوک در اتاقو باز کرد و رو به نینا با عصبانیت کامل گفت
کوک: گمشو بیرون
نینا هم که ترسیده بود زود رفت
بعد اینکه نینا رفت کوک به ات فکر میکرد که بعد رفت پیش یجی تا ازش کمک بخواد برای اینکه چجوری با ات صمیمی شه
تق تق تق ( مثلا صدای دره)
یجی: بفرمائید
کوک: خواهر کوچولو میتونم بیام داخل
یجی:به به آقا داماد بفرما
کوک اومد داخل یجی رو بغل کرد و گفت
کوک: خواهر کوچولو به کمکت نیاز دارم
یجی: در خدمتم
کوک: خب میشه بگی چطوری با ات صمیمی بشم ؟
یجی: فردا باید باهم برید برای کارای عقد نه؟
کوک: آره
یجی: خب داداش جون بعد کاراتون ببرش کافه ای جایی
کوک: خب ؟
یجی: بعدش باهاش حرف بزن بگو که بیا حداقل باهم مثل یه دوست صمیمی باشیم باهم بگیم بخندیم شاید با این کارا توهم بهم حسایی پیدا کردی بعدش به هم از علایق و اخلاقتون بگید
کوک: همین؟
یجی: آره همین
کوک: اوکی مرسی پس شبت بخیر
فلش بک به فردا صبح:
ات: امروز کوک میاد دنبالم پس موهامو شونه زدم دم اسبی بستم آرایش ملایم کردم یه کراپ سبز و یه شلوار سفید بگ پوشیدم کلاه گذاشتم و رفتم داخل ماشینش
ات: سلام
کوک: سلام خوبی؟
ات: خوبم تو چی؟
کوک: خوبم میگم یه سوال؟
ات: میشنوم؟
کوک: تو....
خماریییی
بچه ها حمایت کنید دیگه حمایتاتون کمه نظرتونم راجب فیک توی کامنت بنویسید برام
۹.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.