رمـان تـیمـارسـتانی🐚
#رمـان_تـیمـارسـتانی🐚
#part2
با لبای آویزون ترسیده نگاهش کردم که متعجب نگاهم کرد و یهو نشست رو زمین و شروع کرد به گریه کردن!
با چشمای گرد نگاهش کردم و رو به بابای سرخ شده و عصبی گفتم:
_ خجالت بکش! گریه اش و در آوردی!
بابا چشماش گرد شد و مامان در حالی که مثل مرغا بال بال می زد جیغ زد:
_ ای خدا، تو چرا این طوری ای، چرا این قدر دیوونه ای؟
چشمام و گرد کردم و همون طوری نگاهش می کردم و تو این فکر بودم که... مامان ام خوشگله ها!
یهو شراره دویید تو اتاق
من موندم این دخترای امروزی چرا خودشون و این شکلی می کنن!
شراره رسما شکل آفریقایی ها بود
مامان سفید پوست بود
بابا هم سبزه
من موندم شراره چرا سیاهه
کمی دقت کردم.
پوستش چرا برق می زنه!
انگار واکس کفش زده به بدنش!
یکم به موخم فشار آوردم
اها این الان رفته برنزه کرده؟
موهاشم که شبیه اسفنج بود.
همون قدر پشمالو همون قدر زرد!
شراره با چشمای گرد شده نگاهم کرد و یهو دهن گشادش و باز کرد و جیغ زد:
_ وااااای، باز دsتشوiی کردی!
تازه یاد وضعیتم افتادم
می گم چرا بوی بد میاد ها!
مامان همچنان جیغ جیغ می کرد و شراره رو می کوبید تو فرق سر من!
بابا با حرص اومد سمتم و بازوم و با صورتی مچاله شده گرفت و من و کشون کشون از اتاق برد بیرون.
لحظه اخر شراره با قیافه ای آویزون بهم نگاه کرد و گفت:
_ اَه، چnدش!
این و که گفت دیوونه شدم.
تو یه حرکت بازوی بابا رو گاز گرفتم و اون دادی زد و بازوم و رها کرد و من یهو چرخیدم سمت شراره و از موهای
پشمالو و فرفری زردش گرفتم و سرش و کوبیدم به دیوار!
شراره جیغ جیغ می کرد و هی دست و پا می زد
ָ
#part2
با لبای آویزون ترسیده نگاهش کردم که متعجب نگاهم کرد و یهو نشست رو زمین و شروع کرد به گریه کردن!
با چشمای گرد نگاهش کردم و رو به بابای سرخ شده و عصبی گفتم:
_ خجالت بکش! گریه اش و در آوردی!
بابا چشماش گرد شد و مامان در حالی که مثل مرغا بال بال می زد جیغ زد:
_ ای خدا، تو چرا این طوری ای، چرا این قدر دیوونه ای؟
چشمام و گرد کردم و همون طوری نگاهش می کردم و تو این فکر بودم که... مامان ام خوشگله ها!
یهو شراره دویید تو اتاق
من موندم این دخترای امروزی چرا خودشون و این شکلی می کنن!
شراره رسما شکل آفریقایی ها بود
مامان سفید پوست بود
بابا هم سبزه
من موندم شراره چرا سیاهه
کمی دقت کردم.
پوستش چرا برق می زنه!
انگار واکس کفش زده به بدنش!
یکم به موخم فشار آوردم
اها این الان رفته برنزه کرده؟
موهاشم که شبیه اسفنج بود.
همون قدر پشمالو همون قدر زرد!
شراره با چشمای گرد شده نگاهم کرد و یهو دهن گشادش و باز کرد و جیغ زد:
_ وااااای، باز دsتشوiی کردی!
تازه یاد وضعیتم افتادم
می گم چرا بوی بد میاد ها!
مامان همچنان جیغ جیغ می کرد و شراره رو می کوبید تو فرق سر من!
بابا با حرص اومد سمتم و بازوم و با صورتی مچاله شده گرفت و من و کشون کشون از اتاق برد بیرون.
لحظه اخر شراره با قیافه ای آویزون بهم نگاه کرد و گفت:
_ اَه، چnدش!
این و که گفت دیوونه شدم.
تو یه حرکت بازوی بابا رو گاز گرفتم و اون دادی زد و بازوم و رها کرد و من یهو چرخیدم سمت شراره و از موهای
پشمالو و فرفری زردش گرفتم و سرش و کوبیدم به دیوار!
شراره جیغ جیغ می کرد و هی دست و پا می زد
ָ
۲.۷k
۲۲ تیر ۱۴۰۳