بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت سوم :
خداوند با خلقت زمین و آسمان و همین طبیعتی که میبینیم و میشناسیم، با زبان علم و شهود با بندگانش سخن فرموده است، و فقط وحی را با کلام گفته است، حال یا به واسطۀ فرشتۀ وحی و یا با الهام قلب پیامبرش و یک مورد هم با حضرت موسی علیه السلام، با خلق صدایی که از جانب درختی شنیده شد.
خداوند سبحان، مستقیم با بندگانش سخن گفته و میگوید ابن ابی العوجاء، از کفار (زندیق) ومنکرانی بود که نزد دیگر هم اندیشان خودش،دانشمند محسوب میشد؛ به حج میآمد و میگفت: جهت دیدن سرتراشی و سنگپرانی مردم و تمسخر آنان آمدهام و علیه مبانی و احکام اسلام، به ویژه توحید و قرآن مجید، به شدت ضد تبلیغ مینمود.
او سه بار، با امام صادق علیه السلام مباحث نمود که در یکی از آنها پرسید: اگر مطلب همان است كه آنها مسلمانان مىگويند و قائل به وجود خدا هستند؛ چه مانعى دارد كه خدا خود را بر مخلوقش آشكار سازد؛ و آنها را به پرستش خود دعوت كند؛ تا همه بدون اختلاف به او ايمان آورند؛ چرا خدا خود را از آنها پنهان كرده و بجاى نشان دادن خود؛ فرستادگانش را به سوى آنها فرستاده است؛ اگر او خود بدون واسطه با مردم تماس مىگرفت؛ طريق ايمان آوردن مردم به او نزديكتر بود!
حضرت امام علیه السلام در پاسخ فرمودند : واى بر تو! چگونه خدا بر تو پنهان گشته با اينكه قدرت خود را در وجود تو به تو نشان داده است؛ قبلاً هيچ بودى، سپس پيدا شدى - كودك گشتى و بعد بزرگ شدى - و بعد از ناتوانى، توانمند گرديدى و سپس ناتوان شدى - و پس از سلامتى، بيمار گشتى و سپس تندرست شدى - پس از خشم، شاد شدى، سپس غمگين شدی - دوستيت و سپس دشمنيت و به عكس - تصميمت پس از درنگ و درنگت پس از تصمیم - اميدت بعد از نااميدى و ناامیدیت پس از امید - فراموش نمودن آن چه نیک میدانستی از ذهنت، و ياد آوريت بعد از فراموشى و او نزد یارانش بازگشت، ماجرای مباحثه را تعریف کرد و افزود: دیدم، آثار وجود خدا در خودم را پشت سر هم میشمرد و قابل انکار هم نیست، لذا او را ترک گفتم و به سوی شما بازگشتم. (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید)(پایان)
پاسخ قسمت سوم :
خداوند با خلقت زمین و آسمان و همین طبیعتی که میبینیم و میشناسیم، با زبان علم و شهود با بندگانش سخن فرموده است، و فقط وحی را با کلام گفته است، حال یا به واسطۀ فرشتۀ وحی و یا با الهام قلب پیامبرش و یک مورد هم با حضرت موسی علیه السلام، با خلق صدایی که از جانب درختی شنیده شد.
خداوند سبحان، مستقیم با بندگانش سخن گفته و میگوید ابن ابی العوجاء، از کفار (زندیق) ومنکرانی بود که نزد دیگر هم اندیشان خودش،دانشمند محسوب میشد؛ به حج میآمد و میگفت: جهت دیدن سرتراشی و سنگپرانی مردم و تمسخر آنان آمدهام و علیه مبانی و احکام اسلام، به ویژه توحید و قرآن مجید، به شدت ضد تبلیغ مینمود.
او سه بار، با امام صادق علیه السلام مباحث نمود که در یکی از آنها پرسید: اگر مطلب همان است كه آنها مسلمانان مىگويند و قائل به وجود خدا هستند؛ چه مانعى دارد كه خدا خود را بر مخلوقش آشكار سازد؛ و آنها را به پرستش خود دعوت كند؛ تا همه بدون اختلاف به او ايمان آورند؛ چرا خدا خود را از آنها پنهان كرده و بجاى نشان دادن خود؛ فرستادگانش را به سوى آنها فرستاده است؛ اگر او خود بدون واسطه با مردم تماس مىگرفت؛ طريق ايمان آوردن مردم به او نزديكتر بود!
حضرت امام علیه السلام در پاسخ فرمودند : واى بر تو! چگونه خدا بر تو پنهان گشته با اينكه قدرت خود را در وجود تو به تو نشان داده است؛ قبلاً هيچ بودى، سپس پيدا شدى - كودك گشتى و بعد بزرگ شدى - و بعد از ناتوانى، توانمند گرديدى و سپس ناتوان شدى - و پس از سلامتى، بيمار گشتى و سپس تندرست شدى - پس از خشم، شاد شدى، سپس غمگين شدی - دوستيت و سپس دشمنيت و به عكس - تصميمت پس از درنگ و درنگت پس از تصمیم - اميدت بعد از نااميدى و ناامیدیت پس از امید - فراموش نمودن آن چه نیک میدانستی از ذهنت، و ياد آوريت بعد از فراموشى و او نزد یارانش بازگشت، ماجرای مباحثه را تعریف کرد و افزود: دیدم، آثار وجود خدا در خودم را پشت سر هم میشمرد و قابل انکار هم نیست، لذا او را ترک گفتم و به سوی شما بازگشتم. (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید)(پایان)
۶۵۹
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.