.๑ منو به یاد بیار ๑.
part6
از زبان ا/ت •
سوار ماشین شدیم و به یه پاساژ بزرگ رسیدیم، جونگ کوک ماشینو تو پارینگ گذاشت و رفتیم تو خود پاساژ انقد بزرگ بود که اگه دست جونگ کوکو نمیگرفتم مطمئنم گم میشدم پنج طبقه بود و هم اسانسور داشت هم پله برقی
ا/ت: احیانا اینجا اگه کسی گم بشه چیکار باید بکنه؟
کوک: نترس گم نمیشی
ا/ت: از کجا فهمیدی؟
کوک: معلوم بود، خب اینا رو بیخیال بیا بریم تو اون مغازه
پرش زمانی به بعد از خرید•
هم دستای من هم دستای جونگ کوک پر بود
ا/ت: حس نمیکنی الکی داری ولخرجی میکنی؟
کوک: نه.. به هر حال تموم شد
ا/ت: ولی من به این همه وسیله نیاز ندارم
کوک: دوست داشتم بگیرم اعتراضم وارد نیست
ا/ت: مگه دادگاهه؟
کوک: تا کی میخوای به این بحث ادامه بدی؟
ا/ت: منطقیه ولی بازم میگم این همه وسیله لازم ندارم
خریدا رو گذاشتیم صندلی عقب ماشین و سوار شدیم و برگشتیم خونه
کوک: اییی خسته شدم... گشنمم هست
ا/ت: منم
کوک: ا/ت جونمم.. تو دست پختت خوبه بهت تو تا قارچ و یه تیکه گوشتم بدن یه غذای شاهانه درست میکنی جون من یه چیزی درست کن بخوریم
ا/ت: ولی من که یادم نیست چجوری اشپزی میکردم
کوک: دست پخت خوب حافظه نمیخواد تو رو خدا یه چیزی درست کن
ا/ت: تلاشمو میکنم
کوک: مرسی قربونت برم
ا/ت: چاپلوس...
همینجوری یه چیزی درست کردم، ظاهرش که خوب بود امیدوارم مزه اشم خوب باشه
ا/ت: بفرما بخور
کوک: به به میدونستم بی دلیل عاشقت نشدم
ا/ت: غذاتو بخور انقد چاپلوسی نکن
همین که خواستم قاشق اولو بخورم سرم مثل دفعه قبل شدید تیر کشید و درد گرفت و بازم یه صدا ها و تصاویر محوی میشنیدم و میدیدم
صدای یه دختر و پسر
... : خیلی خوشمزه اس
..... : از من انتظار کمتری داشتی؟
... : نه خیییر
وقتی به خودم اومدم چشمام سیاهی رفت و بعدش هیچی نفهمیدم
کوک: ا/ت... ا/ت خوبی؟ چت شد یه دفعه
ادامه دارد....
••••••••••••••••••
خب تا هفته دیگه تو خماری باشید 👋🏻
از زبان ا/ت •
سوار ماشین شدیم و به یه پاساژ بزرگ رسیدیم، جونگ کوک ماشینو تو پارینگ گذاشت و رفتیم تو خود پاساژ انقد بزرگ بود که اگه دست جونگ کوکو نمیگرفتم مطمئنم گم میشدم پنج طبقه بود و هم اسانسور داشت هم پله برقی
ا/ت: احیانا اینجا اگه کسی گم بشه چیکار باید بکنه؟
کوک: نترس گم نمیشی
ا/ت: از کجا فهمیدی؟
کوک: معلوم بود، خب اینا رو بیخیال بیا بریم تو اون مغازه
پرش زمانی به بعد از خرید•
هم دستای من هم دستای جونگ کوک پر بود
ا/ت: حس نمیکنی الکی داری ولخرجی میکنی؟
کوک: نه.. به هر حال تموم شد
ا/ت: ولی من به این همه وسیله نیاز ندارم
کوک: دوست داشتم بگیرم اعتراضم وارد نیست
ا/ت: مگه دادگاهه؟
کوک: تا کی میخوای به این بحث ادامه بدی؟
ا/ت: منطقیه ولی بازم میگم این همه وسیله لازم ندارم
خریدا رو گذاشتیم صندلی عقب ماشین و سوار شدیم و برگشتیم خونه
کوک: اییی خسته شدم... گشنمم هست
ا/ت: منم
کوک: ا/ت جونمم.. تو دست پختت خوبه بهت تو تا قارچ و یه تیکه گوشتم بدن یه غذای شاهانه درست میکنی جون من یه چیزی درست کن بخوریم
ا/ت: ولی من که یادم نیست چجوری اشپزی میکردم
کوک: دست پخت خوب حافظه نمیخواد تو رو خدا یه چیزی درست کن
ا/ت: تلاشمو میکنم
کوک: مرسی قربونت برم
ا/ت: چاپلوس...
همینجوری یه چیزی درست کردم، ظاهرش که خوب بود امیدوارم مزه اشم خوب باشه
ا/ت: بفرما بخور
کوک: به به میدونستم بی دلیل عاشقت نشدم
ا/ت: غذاتو بخور انقد چاپلوسی نکن
همین که خواستم قاشق اولو بخورم سرم مثل دفعه قبل شدید تیر کشید و درد گرفت و بازم یه صدا ها و تصاویر محوی میشنیدم و میدیدم
صدای یه دختر و پسر
... : خیلی خوشمزه اس
..... : از من انتظار کمتری داشتی؟
... : نه خیییر
وقتی به خودم اومدم چشمام سیاهی رفت و بعدش هیچی نفهمیدم
کوک: ا/ت... ا/ت خوبی؟ چت شد یه دفعه
ادامه دارد....
••••••••••••••••••
خب تا هفته دیگه تو خماری باشید 👋🏻
۱۱.۴k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.