you for me
فصل دوم پارت ۱۳
لینو ، پوزخندی شیطنت امیز زد و به هان نزدیک شد و بوسه ای کوتاه روی لباش گذاشت. هان سرخ سرخ شده بود.
هان: هیونجین من تورو میکشم!
هیونجین خنده ای کرد و گفت
هیونجین: انتقام عشقم رو گرفتم..
هان: تو که دوسش داشتی.
هیونجین: بازم بیبی من خجالت کشید.
بعد سرش رو کج کرد و بوسه ای روی گونه هاش گذاشت و فلیکس لبخندی زد.
۱ ساعت بعد
از بازی کردن خسته شدن و تصمیم گرفتن غذا بخورن. ساعت تقریبا ۸ بود. فردا صبح باید پیش بقیه بچه ها می بودن.
لینو: خب بچه ها چی بخوریم؟
هیونجین: نمیدونم..فلیکس تو چی میخوای؟
فلیکس: هر چی شما بخورین منم میخورم..هان
هان: من میگم پیتزا سفارش درست کنیم..بعد هم بشینیم پای فیلم با کلی خوراکی.
لینو: فکر خوبیه..بیاین باهم پیتزا رو اماده کنیم.
هیونجین: باشه بریم.
بلند شدن و به سمت اشپزخونه رفتن و شروع به پختن کردن.
بعد از ۱ ساعت
هان: اخیش بالاخره اماده شد! فلیکس خوراکی هارو هم میاری؟
فلیکس داخل اشپزخونه بود و میخواست پیتزا رو از داخل فر در بیاره.
فلیکس: باشه
هیونجین: بزار بیام کمکت.
هیونجین هم به داخل اشپزخونه رفت و کمک فلیکس خوراکی هارو اورد.
لینو: بچه ها فیلم ترسناک ببینیم؟
هان: اره اره!
هیونجین: اره..قشنگم تو نمیترسی؟
فلیکس: نه
هیونجین: خوبه..لینو بزار.
لینو: باشه
ویو فلیکس
وایی من میترسم..اشکال نداره هیونجین است..نباید بخاطر من تفریحشون خراب بشه. لینو فیلم رو گذاشت.
۳۰ دقیقه بعد
اخه چرا باید انقدر ترسناک باشه و غمگین؟..اشکم تقریبا در اومده و ترسیده بودم. به بازوی هیونجین چسبیدم و هیونجین هم متوجه حالت من شد.
هیونجین: فلیکس..ترسیدی؟
سرم رو به نشانه مثبت تکون دادم. دستاش رو دور من انداخت و سرن رو روی شونه هاش گذاشت.
هیونجین: پیش منی لازم نیست بترسی باشه؟ اون گریه ها دیگه برای چیه عزیزم؟
اشکان رو پاک کرد.
فلیکس: هیونجین..دلم برای اون دختر بچه میسوزه.
لینو ، پوزخندی شیطنت امیز زد و به هان نزدیک شد و بوسه ای کوتاه روی لباش گذاشت. هان سرخ سرخ شده بود.
هان: هیونجین من تورو میکشم!
هیونجین خنده ای کرد و گفت
هیونجین: انتقام عشقم رو گرفتم..
هان: تو که دوسش داشتی.
هیونجین: بازم بیبی من خجالت کشید.
بعد سرش رو کج کرد و بوسه ای روی گونه هاش گذاشت و فلیکس لبخندی زد.
۱ ساعت بعد
از بازی کردن خسته شدن و تصمیم گرفتن غذا بخورن. ساعت تقریبا ۸ بود. فردا صبح باید پیش بقیه بچه ها می بودن.
لینو: خب بچه ها چی بخوریم؟
هیونجین: نمیدونم..فلیکس تو چی میخوای؟
فلیکس: هر چی شما بخورین منم میخورم..هان
هان: من میگم پیتزا سفارش درست کنیم..بعد هم بشینیم پای فیلم با کلی خوراکی.
لینو: فکر خوبیه..بیاین باهم پیتزا رو اماده کنیم.
هیونجین: باشه بریم.
بلند شدن و به سمت اشپزخونه رفتن و شروع به پختن کردن.
بعد از ۱ ساعت
هان: اخیش بالاخره اماده شد! فلیکس خوراکی هارو هم میاری؟
فلیکس داخل اشپزخونه بود و میخواست پیتزا رو از داخل فر در بیاره.
فلیکس: باشه
هیونجین: بزار بیام کمکت.
هیونجین هم به داخل اشپزخونه رفت و کمک فلیکس خوراکی هارو اورد.
لینو: بچه ها فیلم ترسناک ببینیم؟
هان: اره اره!
هیونجین: اره..قشنگم تو نمیترسی؟
فلیکس: نه
هیونجین: خوبه..لینو بزار.
لینو: باشه
ویو فلیکس
وایی من میترسم..اشکال نداره هیونجین است..نباید بخاطر من تفریحشون خراب بشه. لینو فیلم رو گذاشت.
۳۰ دقیقه بعد
اخه چرا باید انقدر ترسناک باشه و غمگین؟..اشکم تقریبا در اومده و ترسیده بودم. به بازوی هیونجین چسبیدم و هیونجین هم متوجه حالت من شد.
هیونجین: فلیکس..ترسیدی؟
سرم رو به نشانه مثبت تکون دادم. دستاش رو دور من انداخت و سرن رو روی شونه هاش گذاشت.
هیونجین: پیش منی لازم نیست بترسی باشه؟ اون گریه ها دیگه برای چیه عزیزم؟
اشکان رو پاک کرد.
فلیکس: هیونجین..دلم برای اون دختر بچه میسوزه.
۲.۶k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.