فیک مرد من
فیک مرد من
پارت ۱۳
ویو تهیونگ
کوک منو پیاده کرد که متوجه شدم گوشیم رو جا گذاشتم سوار ماشین شدمو راه افتادم رسیدم ولی لیا با دوستاش از خونهی کوک اومدن بیرون ولی لیا گریه میکرد رفتم جلو و از لیا پرسیدم
تهیونگ:لیا چیشده
لیا:....(گریه)
تهیونگ:لیا هیچی نگفت منم رفتم تو تا هم گوشیمو از کوک بگیرم و هم بفهمم چیشده رفتم تو و دیدم کوک خیلی عصبانیه
تهیونگ:کوک چیشده چرا لیا داشت گریه میکرد
کوک:تهیونگ هیچی نگو اعصابم خورده
تهیونگ: خب بگو چیشده
کوک:لیا
تهیونگ:لیا چی
کوک:لیا نقش بازی کرده که زخمیه و ا.ت اون رو نزده
تهیونگ:یعنی لیا خودش خودشو زخمی کرده
کوک:نه آرايش کرده
تهیونگ:آها ولی تو ا.ت رو زدی
کوک:آره ا.ت گفت من نزدمش ولی من باور نکردم
تهیونگ:الان یعنی ا.ت حالش خوبه
کوک:نمیدونم
تهیونگ:حالا اونو بیخیال فک کنم کراش زدم
کوک:چی چیرو بیخیال حالا کیه
تهیونگ:یونا حالا از حسم مطمئن نیستم بنظرت بهش بگم وقتی از نزدیک دیدمش خیلی خوشگل و کیوت بود
کوک:چی داداش تو فقط دو دقیقه یونا رو نگه داشتی انقد سریع عاشق شدی بعدشم اول از حست مطمئن شو بعد بهش بگو و همینطور مطمئن شو که اونم دوست داره
تهیونگ:خب از کجا مطمئن شم
کوک:نمیدونم
تهیونگ:کوکی جونم میدونی چقد دوست دارم
کوک:چرا نمیری سر اصل مطلب چی میخوای ازم
تهیونگ:مگه من وقتی اینو میگم یچیزی ازت میخوام
کوک:تا الان که همین بوده
تهیونگ:نخیرم اینطوری نبوده حالا میگم ازت چی میخوام
کوک:چی
تهیونگ: تو با ا.ت دوست شو بعد ازش بپرس ببین یونا منو دوست داره یانه
کوک:عمرا
تهیونگ:کوکی جونم
کوک:نه
تهیونگ:عشقم
کوک:نه
تهیونگ:تو که میدونی من خیلی دوست دارم
کوک:برای بار هزارم نه نه نه
تهیونگ:واقعا که
کوک:باهاش دوست نمیشم ولی شاید ازش پرسیدم
تهیونگ:وای مرسی
نمیدونم مدرسه ها باز شده چطوری میخوام فعالیت کنم
راستی بچه هامن میخوام سناریو هم همراه فیک بنویسم ولی نمیدونم شما بگین چی بنویسم
پارت ۱۳
ویو تهیونگ
کوک منو پیاده کرد که متوجه شدم گوشیم رو جا گذاشتم سوار ماشین شدمو راه افتادم رسیدم ولی لیا با دوستاش از خونهی کوک اومدن بیرون ولی لیا گریه میکرد رفتم جلو و از لیا پرسیدم
تهیونگ:لیا چیشده
لیا:....(گریه)
تهیونگ:لیا هیچی نگفت منم رفتم تو تا هم گوشیمو از کوک بگیرم و هم بفهمم چیشده رفتم تو و دیدم کوک خیلی عصبانیه
تهیونگ:کوک چیشده چرا لیا داشت گریه میکرد
کوک:تهیونگ هیچی نگو اعصابم خورده
تهیونگ: خب بگو چیشده
کوک:لیا
تهیونگ:لیا چی
کوک:لیا نقش بازی کرده که زخمیه و ا.ت اون رو نزده
تهیونگ:یعنی لیا خودش خودشو زخمی کرده
کوک:نه آرايش کرده
تهیونگ:آها ولی تو ا.ت رو زدی
کوک:آره ا.ت گفت من نزدمش ولی من باور نکردم
تهیونگ:الان یعنی ا.ت حالش خوبه
کوک:نمیدونم
تهیونگ:حالا اونو بیخیال فک کنم کراش زدم
کوک:چی چیرو بیخیال حالا کیه
تهیونگ:یونا حالا از حسم مطمئن نیستم بنظرت بهش بگم وقتی از نزدیک دیدمش خیلی خوشگل و کیوت بود
کوک:چی داداش تو فقط دو دقیقه یونا رو نگه داشتی انقد سریع عاشق شدی بعدشم اول از حست مطمئن شو بعد بهش بگو و همینطور مطمئن شو که اونم دوست داره
تهیونگ:خب از کجا مطمئن شم
کوک:نمیدونم
تهیونگ:کوکی جونم میدونی چقد دوست دارم
کوک:چرا نمیری سر اصل مطلب چی میخوای ازم
تهیونگ:مگه من وقتی اینو میگم یچیزی ازت میخوام
کوک:تا الان که همین بوده
تهیونگ:نخیرم اینطوری نبوده حالا میگم ازت چی میخوام
کوک:چی
تهیونگ: تو با ا.ت دوست شو بعد ازش بپرس ببین یونا منو دوست داره یانه
کوک:عمرا
تهیونگ:کوکی جونم
کوک:نه
تهیونگ:عشقم
کوک:نه
تهیونگ:تو که میدونی من خیلی دوست دارم
کوک:برای بار هزارم نه نه نه
تهیونگ:واقعا که
کوک:باهاش دوست نمیشم ولی شاید ازش پرسیدم
تهیونگ:وای مرسی
نمیدونم مدرسه ها باز شده چطوری میخوام فعالیت کنم
راستی بچه هامن میخوام سناریو هم همراه فیک بنویسم ولی نمیدونم شما بگین چی بنویسم
۴.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.