صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت: ((مسابقه می دیم! از الان تا شب)) چشمش به دختری که از سر کوچه می آمدافتاد، نگاهش را کج کردو به شیطان گفت: فعلا یک - هیچ به نفع من !
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.