برنامه نویس من!
part ²
بعد از خوردن ناهار سریع از پشت میز بلند شدمو به سمت لپ تاپم رفتم و سریع به سایتی که قراربود نتایج رو توش اعلام کنن رفتم.
هنوز خبری از چیزی نبود که یه دفعه یه پیامک برام اومد.
استرس داشتم.
یعنی برنده شدم؟
یا باختم؟
نامجونم به سمتم اومد و کنارم نشست و اون پیامک رو بدون اینکه اجازه بده من ببینم دید.بعد از چند ثانیه با تاسف بهم نگاه کرد.
بغض کردم.
یعنی تمام زحمتام بیهوده بود؟
الکی ۱ سال زحمت کشیدم؟
نامجون:ای بابا بازم که برنده شدی
با این جملش شکه شدمو پریدم بغلش اونم محکم بغلم کرد.
خنده تو گلویی کرد گفت:معلومه بیبی من برنده میشه.
و شروع کرد یه نوازش کردن موهام.
دیگه راحت بودم و شاید تا ۱ ماه کاری برای انجام دادن نداشتم و این خوشحالم میکرد.
از بغلش بیرون اومدمو به سمت پذیرایی راه افتادم.
ادامه دارد.....
بعد از خوردن ناهار سریع از پشت میز بلند شدمو به سمت لپ تاپم رفتم و سریع به سایتی که قراربود نتایج رو توش اعلام کنن رفتم.
هنوز خبری از چیزی نبود که یه دفعه یه پیامک برام اومد.
استرس داشتم.
یعنی برنده شدم؟
یا باختم؟
نامجونم به سمتم اومد و کنارم نشست و اون پیامک رو بدون اینکه اجازه بده من ببینم دید.بعد از چند ثانیه با تاسف بهم نگاه کرد.
بغض کردم.
یعنی تمام زحمتام بیهوده بود؟
الکی ۱ سال زحمت کشیدم؟
نامجون:ای بابا بازم که برنده شدی
با این جملش شکه شدمو پریدم بغلش اونم محکم بغلم کرد.
خنده تو گلویی کرد گفت:معلومه بیبی من برنده میشه.
و شروع کرد یه نوازش کردن موهام.
دیگه راحت بودم و شاید تا ۱ ماه کاری برای انجام دادن نداشتم و این خوشحالم میکرد.
از بغلش بیرون اومدمو به سمت پذیرایی راه افتادم.
ادامه دارد.....
۱۵.۱k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.