دَدی پارت ۲ قسمت ۶
و خیلی سریع جلو خم شدو گونه تهیونگ رو بوسید سریع از ماشین پیاده شد و درو بست هم برای مدرسه هیجان داشت هم دلگرمی و هم واکنشی که بعد از اون بوسه تونست داشته باشه
میخواست بدون دغ دغه فقط خوشحال روزشو بگذرونه
تهیونگ مات و مبهوت از پنجره به مینی که درش حالا بسته بود نگاه کرد که داره دور میشه و وارد محوطه مدرسه میشه
آروم دستشو روی بوسه مینی گذاشت تاحالا مینی اون رو نبوسیده بود یا بهتره بگیم این اجازه رو بهش نمیداد ...
درحالی که کوله سفید رنگش رو روی دوشش نگه داشته بود با ذوق کودکانه همیشگیش به اطراف خیره شده بود مدرسه بزرگ بود و خوب دلش میخواست همه جا سرک بکشه
از توی راهرو و میون بورد ها گذشت و هرچی جلوتر میرفت بخش جدیدی رو میدید.
کلاس هنر.کلاس نقاشی.کلاس موسیقی و کتابخونه
همه جا با دیزاین ساده اما شیکی تزئین شده بود و مینی رو مشتاق میکرد تا اونجا درس بخونه
صدای همهمه دختر و پسر رو از کنار گوشش میشنید و کمی خجالت میکشید
صدای موزیک ملایمی بین اون همه سر و صدا میومد یک آهنگ ملایم اما با ریتم زیبا و عالی
کنجکاو دنبال صدا میرفت تا ببینه از کجا میاد اوه..یک کلاس رقص
نزدیک تر شدو لای درو دید که بازه میدونست سرک کشیدن کار درستی نیس ولی اون هنوز بچه بود و کسی زیاد سرزنشش نمیکرد کمی بیشتر لای درو باز کرد تا بتونه داخل رو دید بزنه.
یک سالن ۲۰ متری که یک آیینه بزرگ از یک سمت ضلع دیوار تا ضلع دیگه داشت و یک پسر با همون یونیفرم مدرسه مشغول رقصیدن بود.موهای مشکی و تیره رنگی داشت و حرکاتش نرم و دلنشین بود شور و هیجان زیادی با دیدن رقص اون پسر بهش دست میداد بهش میخورد از مینی بزرگتر باشه شاید کلاس هشتم یا نهم..
بلاخره آهنگ تموم شد و پسر با حرکت پایانی متوقف شد نفس نفس میزد و عرق از روی سرش میریخت.
مینی تازه متوجه شده بود داره زیر آبی میره و قبل اینکه اون پسر مینی رو ببینه سری سرش رو پس کشید.
قلبش بخاطر این شیطونی تند میزد و آروم نمیشد
بیخیال از افکارش به سمت کلاسش حرکت کرد.قبل اینکه بتونه وارد کلاس B بشه دختری با تنه محکمی بهش برخورد کرد..و اون رو روی زمین انداخت
آخی گفت و پشتش که شدیدا درد میکرد گرفت و مالش داد..نگاه اخموشو به دختر روبروش داد ترسید و هراسون..
-جلوی پاتو نگاه کن
و از کنار مینی گذشت تا به کلاس خودش بره مینی همچنان دلخور روی زمین نشسته بود و به رفتن اون دختر مو خرمایی نگاه میکرد.از اولین اتفاق بد توی مدرس
-هی تو حالت خوبه؟
دختر دیگه ای سمتش اومد و کمکش کرد بایسته مینی لباسش رو تکوند و دوباره به ته سالن نگاه کرد
-من خوبم..اون کی بود؟
دختر هم به مسیر مینی نگاهی کرد و گفت
-اون چویی جو این بود دیونست کلان ولش کن
مینی سریع از رو تاسف نشون داد و بلاخره به دخت روبروش نگاهی انداخت
قیافه قشنگی داشت و حتی زیبا و دلنشین بود موهای مصری و چتری مشکی..
میخواست بدون دغ دغه فقط خوشحال روزشو بگذرونه
تهیونگ مات و مبهوت از پنجره به مینی که درش حالا بسته بود نگاه کرد که داره دور میشه و وارد محوطه مدرسه میشه
آروم دستشو روی بوسه مینی گذاشت تاحالا مینی اون رو نبوسیده بود یا بهتره بگیم این اجازه رو بهش نمیداد ...
درحالی که کوله سفید رنگش رو روی دوشش نگه داشته بود با ذوق کودکانه همیشگیش به اطراف خیره شده بود مدرسه بزرگ بود و خوب دلش میخواست همه جا سرک بکشه
از توی راهرو و میون بورد ها گذشت و هرچی جلوتر میرفت بخش جدیدی رو میدید.
کلاس هنر.کلاس نقاشی.کلاس موسیقی و کتابخونه
همه جا با دیزاین ساده اما شیکی تزئین شده بود و مینی رو مشتاق میکرد تا اونجا درس بخونه
صدای همهمه دختر و پسر رو از کنار گوشش میشنید و کمی خجالت میکشید
صدای موزیک ملایمی بین اون همه سر و صدا میومد یک آهنگ ملایم اما با ریتم زیبا و عالی
کنجکاو دنبال صدا میرفت تا ببینه از کجا میاد اوه..یک کلاس رقص
نزدیک تر شدو لای درو دید که بازه میدونست سرک کشیدن کار درستی نیس ولی اون هنوز بچه بود و کسی زیاد سرزنشش نمیکرد کمی بیشتر لای درو باز کرد تا بتونه داخل رو دید بزنه.
یک سالن ۲۰ متری که یک آیینه بزرگ از یک سمت ضلع دیوار تا ضلع دیگه داشت و یک پسر با همون یونیفرم مدرسه مشغول رقصیدن بود.موهای مشکی و تیره رنگی داشت و حرکاتش نرم و دلنشین بود شور و هیجان زیادی با دیدن رقص اون پسر بهش دست میداد بهش میخورد از مینی بزرگتر باشه شاید کلاس هشتم یا نهم..
بلاخره آهنگ تموم شد و پسر با حرکت پایانی متوقف شد نفس نفس میزد و عرق از روی سرش میریخت.
مینی تازه متوجه شده بود داره زیر آبی میره و قبل اینکه اون پسر مینی رو ببینه سری سرش رو پس کشید.
قلبش بخاطر این شیطونی تند میزد و آروم نمیشد
بیخیال از افکارش به سمت کلاسش حرکت کرد.قبل اینکه بتونه وارد کلاس B بشه دختری با تنه محکمی بهش برخورد کرد..و اون رو روی زمین انداخت
آخی گفت و پشتش که شدیدا درد میکرد گرفت و مالش داد..نگاه اخموشو به دختر روبروش داد ترسید و هراسون..
-جلوی پاتو نگاه کن
و از کنار مینی گذشت تا به کلاس خودش بره مینی همچنان دلخور روی زمین نشسته بود و به رفتن اون دختر مو خرمایی نگاه میکرد.از اولین اتفاق بد توی مدرس
-هی تو حالت خوبه؟
دختر دیگه ای سمتش اومد و کمکش کرد بایسته مینی لباسش رو تکوند و دوباره به ته سالن نگاه کرد
-من خوبم..اون کی بود؟
دختر هم به مسیر مینی نگاهی کرد و گفت
-اون چویی جو این بود دیونست کلان ولش کن
مینی سریع از رو تاسف نشون داد و بلاخره به دخت روبروش نگاهی انداخت
قیافه قشنگی داشت و حتی زیبا و دلنشین بود موهای مصری و چتری مشکی..
۱۰.۲k
۰۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.