وقتی رو پسر تخس مدرسه کراش میزنی🐾🌈 𝐏𝐚𝐫𝐭= ⁴
اپا_ولی دخترم تو تازه امروز اومدی
+فردا ساعتای ۶ عصر میرم چون شنبه مدرسه دارم امتحان دارم باید برم
اوما_باشه دخترم
سوبی_نونا میشه منو ببری؟
+عا باشه میبرمت
اوما_پسرم کی بعد میارتت؟خودتم مدرسه داری
سوبی_نه اوما این یک هفته تعطیلم
اپا_باشه پسرم هفته ی بعد منو و مادرت میایم دنبالت
+پس عالیه خواهر برادری فردا میریم سئول
سوبی_اخجوووون میرم شهربازی سئول
اوما_پسر اگه اذیت کنی خواهرتو نمیذارم بری
+نه اوما سوبی پسر خوبیه
روز بعد*
+اوما این همه خرت و پرت برای چیه
اوما_واسه اینه که رفتی سئول بخوری
+هعی باشه
ساعت نزدیک ۵ بود
چمدونم با ساک سوبی رو دستم گرفتم ساک خرت و پرتای مامانمم برداشتم
+سوبییی حاضری؟
سوبی_اره نونا بریم
+ایوفف شیک کردی برا کی
سوبی_برای اولین برامه میرم سئول باید خوشگل باشم
+از دست تو
اوما_برین خدا به همراهتون سوبی ابجیتو اذیت نکنیا
+نه اوما ما رفتیم به اپا سلام برسون
از خونه زدیم بیرون ایستگاه رسیدیم که چویی اومد
چویی_داری میریییی؟🥺
+اره دیگه میرم باید برم امتحان دارم
چویی_تو کجا میری سوبی
سوبی_منم باهاش میرم اونجا بمونم
(ا.ت ۱۷ سالشه داداشش ۱۵)
چویی_پس به یوری میگم که یک هفته نیستی
سوبی_بهش بگو مراقب خودش باشه
چویی_چشم😐🗿
(سوبی رو یوری کراشه)
اتوبوس اومد از چویی خدافطی کردیم و سوار شدیم جای ترمینال بوسان پیاده شدیم و اتوبوس سئول اومد سوار شدیم
ساعت تقریبا ۱۲ شب بود تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه
+داداشی اتاق کنار اتاق من خالیه برو اونجا بخواب
سوبی_باشه نونا
لباسامو عوض کردم ساک مامانمو باز کردم داخلش کلی خوردنی بود
اول غذا پختم و با سوبی خوردیم
+داداشی من فردا میرم مدرسه تو باید خونه بمونی باشه؟
سوبی_باشه نونا
رفتیم خوابیدیم
صبح*
ساعت هفت بود بیدار شدم اماده شدم و رفتم مدرسه مث همیشه کلاس بدون کوک بی سر صدا بود
۳ روز بعد
+سوبیییی من میرم مدرسه
سوبی_باشه نونا
+امروز میریم شهر بازی باشه؟
سوبی_اخ جوووون
از خونه در شدم و رفتم مدرسه
دیدم اکیپ کوک یک گوشه جمع شدن ولی کوک دیده نمیشد
داشتم میرفتم تو سالن که صدام کرد
&هوی دختره
+عع بالاخره برگشتی؟خب به کیفم
&باهام قهری؟
حوابی بهش ندادم
&ولی من باهات اشتیمم
تعجب زده بهش نگاه کردم که لبخند خرگوشی ای زد
گلبم داشت از خوشحالی در میشد از جاش
+خب به کیفمممم
&عجب مث اینکه هنوز دلش میخاد دعوا کنیم
+اره
رفتم تو کلاس امروز روز جالبی بود چون هیچ معلمی نداشتیم
کل روز به گیر دادنای من و مسخره بازیای کوک تموم شد
+یونا امروز میای شهر بازی.؟....
یونا_امروز زیاد حالم خوب نیس نمیام
+خدا بد نده خوبی؟
یونا_اره یکم بی حالم
&میشه من باهات بیامم؟
+نخیر نمیشه اصن منم نمیرم
&عه باشه پس خودم تنها میرم حیح............
+فردا ساعتای ۶ عصر میرم چون شنبه مدرسه دارم امتحان دارم باید برم
اوما_باشه دخترم
سوبی_نونا میشه منو ببری؟
+عا باشه میبرمت
اوما_پسرم کی بعد میارتت؟خودتم مدرسه داری
سوبی_نه اوما این یک هفته تعطیلم
اپا_باشه پسرم هفته ی بعد منو و مادرت میایم دنبالت
+پس عالیه خواهر برادری فردا میریم سئول
سوبی_اخجوووون میرم شهربازی سئول
اوما_پسر اگه اذیت کنی خواهرتو نمیذارم بری
+نه اوما سوبی پسر خوبیه
روز بعد*
+اوما این همه خرت و پرت برای چیه
اوما_واسه اینه که رفتی سئول بخوری
+هعی باشه
ساعت نزدیک ۵ بود
چمدونم با ساک سوبی رو دستم گرفتم ساک خرت و پرتای مامانمم برداشتم
+سوبییی حاضری؟
سوبی_اره نونا بریم
+ایوفف شیک کردی برا کی
سوبی_برای اولین برامه میرم سئول باید خوشگل باشم
+از دست تو
اوما_برین خدا به همراهتون سوبی ابجیتو اذیت نکنیا
+نه اوما ما رفتیم به اپا سلام برسون
از خونه زدیم بیرون ایستگاه رسیدیم که چویی اومد
چویی_داری میریییی؟🥺
+اره دیگه میرم باید برم امتحان دارم
چویی_تو کجا میری سوبی
سوبی_منم باهاش میرم اونجا بمونم
(ا.ت ۱۷ سالشه داداشش ۱۵)
چویی_پس به یوری میگم که یک هفته نیستی
سوبی_بهش بگو مراقب خودش باشه
چویی_چشم😐🗿
(سوبی رو یوری کراشه)
اتوبوس اومد از چویی خدافطی کردیم و سوار شدیم جای ترمینال بوسان پیاده شدیم و اتوبوس سئول اومد سوار شدیم
ساعت تقریبا ۱۲ شب بود تاکسی گرفتیم و رفتیم خونه
+داداشی اتاق کنار اتاق من خالیه برو اونجا بخواب
سوبی_باشه نونا
لباسامو عوض کردم ساک مامانمو باز کردم داخلش کلی خوردنی بود
اول غذا پختم و با سوبی خوردیم
+داداشی من فردا میرم مدرسه تو باید خونه بمونی باشه؟
سوبی_باشه نونا
رفتیم خوابیدیم
صبح*
ساعت هفت بود بیدار شدم اماده شدم و رفتم مدرسه مث همیشه کلاس بدون کوک بی سر صدا بود
۳ روز بعد
+سوبیییی من میرم مدرسه
سوبی_باشه نونا
+امروز میریم شهر بازی باشه؟
سوبی_اخ جوووون
از خونه در شدم و رفتم مدرسه
دیدم اکیپ کوک یک گوشه جمع شدن ولی کوک دیده نمیشد
داشتم میرفتم تو سالن که صدام کرد
&هوی دختره
+عع بالاخره برگشتی؟خب به کیفم
&باهام قهری؟
حوابی بهش ندادم
&ولی من باهات اشتیمم
تعجب زده بهش نگاه کردم که لبخند خرگوشی ای زد
گلبم داشت از خوشحالی در میشد از جاش
+خب به کیفمممم
&عجب مث اینکه هنوز دلش میخاد دعوا کنیم
+اره
رفتم تو کلاس امروز روز جالبی بود چون هیچ معلمی نداشتیم
کل روز به گیر دادنای من و مسخره بازیای کوک تموم شد
+یونا امروز میای شهر بازی.؟....
یونا_امروز زیاد حالم خوب نیس نمیام
+خدا بد نده خوبی؟
یونا_اره یکم بی حالم
&میشه من باهات بیامم؟
+نخیر نمیشه اصن منم نمیرم
&عه باشه پس خودم تنها میرم حیح............
۵۵.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.