چرخُ فلک p3
لحن حرص درارم روش اثر گذاشت و حرصش گرفت:
_و منم اگه بخاطر مادرت نبود گوشتو میگرفتم از اینجا پرتت میکردم بیرون
نیشخندی تحویلش دادم:
_مثل اینکه یادت رفته چه آتویی پیش من داری؟....میدونی اگه اون فیلم رو به پلیس نشون بدم به جرم ضرب و شتم میری زندان؟...اونجوری آبرویی برات میمونه؟؟
دست مشت شده اش و صورت سرخ از عصبانیتش دلمو خنک میکرد
حقش بود...باید حواسشو جمع میکرد اون روزی که مادر بیچاره ی منو به باد کتک گرفت من از لای در ازش فیلم گرفتم
مامان رفت سمتش و سعی کرد آرومش کنه:
_تورو خدا آروم باش گابریل ...تو بزرگتری...کوتاه بیا...خواهش میکنم ازت
نگاهی به چهره ی نگران مامان کرد
کم کم اروم شد:
_فقط بخاطر تو
شاید تنها چیزی ک بابتش مطمئن بودم این بود ک گابریل واقعا مامانم رو دوست داشت
با اینکه بعد از طلاقش از بابام راضی نبودم با گابریل ازدواج کنه اما بعدها با دیدن وضع زندگیش و آرامشی ک داره قانع شدم درست ترین کار رو انجام داده
مامان رو کرد به من:
_کلارا توهم عذر خواهی کن
کیف دوشیمو از رو مبل برداشتم رفتم سمت مامان فکر کردن میخوام معذرت بخوام اما بوسه ای رو گونه مامان کاشتم و در ورودی رو باز کردم:
_خدافظ مامان..مراقب خودت باشیا .
کلید رو انداختم و رفتم داخل...چراغ روشن خونه نشون میداد بابا هنوز بیداره
_سلام بابا
با دیدنم نگران اومد سمتم:
_چرا دیر اومدی باباجان...مگه امروز زود کارت تموم نمیشه
درحالی که از تو یخچال بطری آب رو درمیاوردم گفتم:
_جایی کار داشتم یکم طول کشید
پشت اپن وایساد با تردید پرسید:
_دیدن مامانت رفتی؟....حالش خوب بود؟
بغض کردم...هنوزم بعد از ۵ سال طلاقشون حال مامان رو میپرسید
اشتهام برای خوردن آب از بین رفت
_و منم اگه بخاطر مادرت نبود گوشتو میگرفتم از اینجا پرتت میکردم بیرون
نیشخندی تحویلش دادم:
_مثل اینکه یادت رفته چه آتویی پیش من داری؟....میدونی اگه اون فیلم رو به پلیس نشون بدم به جرم ضرب و شتم میری زندان؟...اونجوری آبرویی برات میمونه؟؟
دست مشت شده اش و صورت سرخ از عصبانیتش دلمو خنک میکرد
حقش بود...باید حواسشو جمع میکرد اون روزی که مادر بیچاره ی منو به باد کتک گرفت من از لای در ازش فیلم گرفتم
مامان رفت سمتش و سعی کرد آرومش کنه:
_تورو خدا آروم باش گابریل ...تو بزرگتری...کوتاه بیا...خواهش میکنم ازت
نگاهی به چهره ی نگران مامان کرد
کم کم اروم شد:
_فقط بخاطر تو
شاید تنها چیزی ک بابتش مطمئن بودم این بود ک گابریل واقعا مامانم رو دوست داشت
با اینکه بعد از طلاقش از بابام راضی نبودم با گابریل ازدواج کنه اما بعدها با دیدن وضع زندگیش و آرامشی ک داره قانع شدم درست ترین کار رو انجام داده
مامان رو کرد به من:
_کلارا توهم عذر خواهی کن
کیف دوشیمو از رو مبل برداشتم رفتم سمت مامان فکر کردن میخوام معذرت بخوام اما بوسه ای رو گونه مامان کاشتم و در ورودی رو باز کردم:
_خدافظ مامان..مراقب خودت باشیا .
کلید رو انداختم و رفتم داخل...چراغ روشن خونه نشون میداد بابا هنوز بیداره
_سلام بابا
با دیدنم نگران اومد سمتم:
_چرا دیر اومدی باباجان...مگه امروز زود کارت تموم نمیشه
درحالی که از تو یخچال بطری آب رو درمیاوردم گفتم:
_جایی کار داشتم یکم طول کشید
پشت اپن وایساد با تردید پرسید:
_دیدن مامانت رفتی؟....حالش خوب بود؟
بغض کردم...هنوزم بعد از ۵ سال طلاقشون حال مامان رو میپرسید
اشتهام برای خوردن آب از بین رفت
۲۱.۰k
۲۸ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.