jungkook 1/3
÷من مطمئنم از قصد این کارو کرد
+نه...نه...اشتباه شد از دستم افتاد
÷تو که عرضه ی نگهداشتن چیزی رو نداری اصلن نگیرش
همهمه ایی ایجاد شده بودحقم دارن
روز قبل از کنسرتشون بود و برایه تمرین لباساشون و پوشیدن که من با قهوم ریدم رویه لباس جونکوک
لونایم الکی فقط داد و بیداد میکرد که منو جلوش خراب کنه هردفعه این کارو میکرد ولی من روشو کم میکردم ولی الان ...
الان فرق میکنه
_لونا آروم باش چیزی نشده
هرسریم جونکوک با اینکه میدونست چیکار میخواد بکنه با احترام جوابشو میداد و بیشتر عصبیم میکرد
بیاید بگیم رقیب عشقی هم بودیم
من لونا چشم داشتیم به جونگکوک
اون خیلی راحت باهاش صحبت میکرد ولی من هروقت میدیدمش یا حتی یه سلام ساده میکرد به تته پته میفتادم
ولی این بار با غرور گفتم
+خودم درستش میکنم
÷هه تو یک روز
+اره تو یکروز
÷قطعا که لکه های قهوه حداقل سه چهار روز زمان میبرن تا پاک بشن اون وقت تو چطوری میخوای یک روزه پاکش کنی مگر اینکه از صبح تا شب بسابیش
و هار هار با اون دوستایه عفریتش خندیدن
_لونا ..
+نه طوری نیست حتی اگر شده دوباره میدوزمش
÷پس همین کارو بکن بدوزش ولی جونگکوک امیدوارم وسط کنسرت آبروت نره
و دوباره هار هار خندید و رفت
سرم و انداختم پایین که جونگگوک اومد بالاسرم
_مشکلی نیست اگر میدونی سخته میتونم یه لباس دیگه انتخاب کنم
+نه اصلا....من..مم..درستش....میکنم...دوباره ..مید...میدوزمش
_اما باید یه وقت بزاری تا اندازه ی لباسارو بگیری
+اگر..اگ..وقت...داشتی...ب.بع..بعدازظهر...این کارو ..بکنیم
_اره امشب بیا خونم ولی مطمئن باشم میتونی تا فردا تمومش کنی
+اره
دوباره ا/ت دروغ درشتی گفت
_عالیه
"شب"
از سروصورتم شر شر عرق میریخت دم در خونش وایستاده بودم و با تردید زنگ زدم
_کیه.!
+من.!
_بیا بالا خیاط اعظم
یعنی چی؟ منظورش چیه؟منظورش اینه باهاش راحت باشم؟اها نانامی گفت باید ...
"فلش بک"
+خب گند زدم حالا بگو چیکار کنم
^خب ببین گند زدن کار همیشگی توعه ولی باید اول بتونی باهاش صمیمی بشی و بعد کم کم وارد عمل بشی و بعدش لالالالا
+اک
"پایان فلش بک"
هوف پِلَن یک صمیمی شدن
اومدم داخل خونش دهنم باز مونده بود ولی با اومدنش به حالت قبلم برگشتم
_خوشومدی
لبخندی زد منم لبخندی زدم و بیشتر رفتم داخل برایه صمیمیتمون سعی کردم سربحثو باز کنم
+چه خونه ی بزرگی داری خوش به حالت
_ممنون نظر لطفته
_بشین
رویه کاناپه نشستم که رویه میز چندتا از وسایل خیاطیو دیدن
+اینا برایه چین..؟!
_خب راستش قراربود اندازه های لباسو بگیری منم چندتا خرت و پرت که مربوط به کارت بود و اوردم
+باشه بریم تو کارش
............
این داستان ادامه دارد ...
بچه ها امروز رفتین مدرسه..؟!
من یکی که رگ شوگارو زدم و خوابیدم
+نه...نه...اشتباه شد از دستم افتاد
÷تو که عرضه ی نگهداشتن چیزی رو نداری اصلن نگیرش
همهمه ایی ایجاد شده بودحقم دارن
روز قبل از کنسرتشون بود و برایه تمرین لباساشون و پوشیدن که من با قهوم ریدم رویه لباس جونکوک
لونایم الکی فقط داد و بیداد میکرد که منو جلوش خراب کنه هردفعه این کارو میکرد ولی من روشو کم میکردم ولی الان ...
الان فرق میکنه
_لونا آروم باش چیزی نشده
هرسریم جونکوک با اینکه میدونست چیکار میخواد بکنه با احترام جوابشو میداد و بیشتر عصبیم میکرد
بیاید بگیم رقیب عشقی هم بودیم
من لونا چشم داشتیم به جونگکوک
اون خیلی راحت باهاش صحبت میکرد ولی من هروقت میدیدمش یا حتی یه سلام ساده میکرد به تته پته میفتادم
ولی این بار با غرور گفتم
+خودم درستش میکنم
÷هه تو یک روز
+اره تو یکروز
÷قطعا که لکه های قهوه حداقل سه چهار روز زمان میبرن تا پاک بشن اون وقت تو چطوری میخوای یک روزه پاکش کنی مگر اینکه از صبح تا شب بسابیش
و هار هار با اون دوستایه عفریتش خندیدن
_لونا ..
+نه طوری نیست حتی اگر شده دوباره میدوزمش
÷پس همین کارو بکن بدوزش ولی جونگکوک امیدوارم وسط کنسرت آبروت نره
و دوباره هار هار خندید و رفت
سرم و انداختم پایین که جونگگوک اومد بالاسرم
_مشکلی نیست اگر میدونی سخته میتونم یه لباس دیگه انتخاب کنم
+نه اصلا....من..مم..درستش....میکنم...دوباره ..مید...میدوزمش
_اما باید یه وقت بزاری تا اندازه ی لباسارو بگیری
+اگر..اگ..وقت...داشتی...ب.بع..بعدازظهر...این کارو ..بکنیم
_اره امشب بیا خونم ولی مطمئن باشم میتونی تا فردا تمومش کنی
+اره
دوباره ا/ت دروغ درشتی گفت
_عالیه
"شب"
از سروصورتم شر شر عرق میریخت دم در خونش وایستاده بودم و با تردید زنگ زدم
_کیه.!
+من.!
_بیا بالا خیاط اعظم
یعنی چی؟ منظورش چیه؟منظورش اینه باهاش راحت باشم؟اها نانامی گفت باید ...
"فلش بک"
+خب گند زدم حالا بگو چیکار کنم
^خب ببین گند زدن کار همیشگی توعه ولی باید اول بتونی باهاش صمیمی بشی و بعد کم کم وارد عمل بشی و بعدش لالالالا
+اک
"پایان فلش بک"
هوف پِلَن یک صمیمی شدن
اومدم داخل خونش دهنم باز مونده بود ولی با اومدنش به حالت قبلم برگشتم
_خوشومدی
لبخندی زد منم لبخندی زدم و بیشتر رفتم داخل برایه صمیمیتمون سعی کردم سربحثو باز کنم
+چه خونه ی بزرگی داری خوش به حالت
_ممنون نظر لطفته
_بشین
رویه کاناپه نشستم که رویه میز چندتا از وسایل خیاطیو دیدن
+اینا برایه چین..؟!
_خب راستش قراربود اندازه های لباسو بگیری منم چندتا خرت و پرت که مربوط به کارت بود و اوردم
+باشه بریم تو کارش
............
این داستان ادامه دارد ...
بچه ها امروز رفتین مدرسه..؟!
من یکی که رگ شوگارو زدم و خوابیدم
۵۳.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.