وقتی نباید باردار بشی ( Part 10 )
* چند پارتی از تهیونگ *
به اتاق که رسیدم، در زدم.
تهیونگ درو باز کرد و رفتم داخل.
تهیونگ: سلام ا/ت
ا/ت: سلام. تا الان خواب بودی؟
تهیونگ: نه. یه مزاحمی منو از خواب بلند کرد.
ا/ت: مزاحم؟
تهیونگ: ا/ت وقت داری دیگه نه؟ باهم حرف بزنیم؟
ا/ت: آره
از زبان تهیونگ:
بعد از دیدن مایا، مطمین شدم که دیگه باید با ا/ت حرف بزنم.
نمیدونم تا به حال از رفتارام متوجه شده یا نه.
اما من واقعا دوسش دارم.
هیچکس دیگه ای رو نمیتونم جاش تصور کنم.
حتی مایا.
مایا، عشق نوجوونیم بود.
از دور، عالی به نظر میرسید.
اما از نزدیک، آره همون موقع بود که ازش زده شدم.
دو ماه بیشتر طول نکشید تا رابطمون تموم شد و رفت فرانسه. بعد از اون، هرگز ندیدمش تا به امروز.
خب ولی ا/ت، آره اون نقطه مقابل مایا ست.
اون شخصیت فوق العاده ای داره.
...
لایک
🌚💋
به اتاق که رسیدم، در زدم.
تهیونگ درو باز کرد و رفتم داخل.
تهیونگ: سلام ا/ت
ا/ت: سلام. تا الان خواب بودی؟
تهیونگ: نه. یه مزاحمی منو از خواب بلند کرد.
ا/ت: مزاحم؟
تهیونگ: ا/ت وقت داری دیگه نه؟ باهم حرف بزنیم؟
ا/ت: آره
از زبان تهیونگ:
بعد از دیدن مایا، مطمین شدم که دیگه باید با ا/ت حرف بزنم.
نمیدونم تا به حال از رفتارام متوجه شده یا نه.
اما من واقعا دوسش دارم.
هیچکس دیگه ای رو نمیتونم جاش تصور کنم.
حتی مایا.
مایا، عشق نوجوونیم بود.
از دور، عالی به نظر میرسید.
اما از نزدیک، آره همون موقع بود که ازش زده شدم.
دو ماه بیشتر طول نکشید تا رابطمون تموم شد و رفت فرانسه. بعد از اون، هرگز ندیدمش تا به امروز.
خب ولی ا/ت، آره اون نقطه مقابل مایا ست.
اون شخصیت فوق العاده ای داره.
...
لایک
🌚💋
۶۲.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.