p33
رفتم داخل پارکینگ دلم واسه ماشینم تنگ شده بود سوار ماشین شدم و رفتم به سمت سرکار مامان
___________________________
رسیدم از ماشین پیاده شدم خیلی وقت بود سرکار مادرم رو ندیده بودم کنارش یه مغازه گل فروش بود رفتم داخل یه گل رز گرفتم و وارد شدم یه دختر جوان پشت میز نشسته بود رفتم جلوش
+سلام
دختر:سلام بفرمایید؟
+عاممم خانم کیم سه هون هستن؟
دختر:بله کاری دارین
+اومدم ببینمشون
دختر:چه نسبتی باهاشون دارین؟
+دخترشونم
دختر:ش..شما خانم شیم جی هی هستین؟
+بله درسته
بلند شدو تعظیم کرد
خانم:معذرت میخوام نشناختمتون
+اشکالی نداره...حالا میتونم برم داخل؟
خانم:بله این چه حرفیه بفرماید بدرقتون کنم
+ممنون...
خانم:اینجاست
وقتی دختره رفت منم یه نفس عمیقی کشیدم و در زدم...باصدای دلنشین مادرم چشام پر شد ولی زود خودمو جمع و جور کردم رفتم داخل
+سه هون خانم اجازست؟
م.ج:ج...جی هی(با بغض)
رفتم بغلش
م.ج:آییی عزیزمممممم....وایسا ببینم ت چقدر تغییر کردی...کاری کردی با خودت؟
+ن..نه...همونم...بفرما اینم گلت
م.ج:مرسی عزیزم...کسی میدونه اومدی؟
+اولین نفری که اومدم بهش سر بزنم تویی....بعدش بابا
م.ج:باشه فعلا بشین چیزی سفارش بدم بخور
+نه نه...بعدا توی خونه باهم میخوریم
م.ج:خونه مهمونی میگیرم برات
+اوک...من برم پیش ددی
م.ج:قشنگ چیزای جدید یاد گرفتی؟
+اوهوم...من رفتم بای
م.ج:خدافظ دخترم
رفتم سوار ماشین شدم و این دفعه یه بسته از اون شکلاتی که پدرم دوست داره خریدم و رفتم در زدم و وارد شدم
+های ددی
اولش با تعجب نگاه کرد انگار منو نشناخت
+اگه نمیخوای منو ببینی برم؟
پ.ج:آه دخترم بیا داخل ببینم این چه حرفیه عزیزم
بغلم کرد
+بفرمایید اینم واسه شما
پ.ج:مرسی دخترم اینو همشو خودم میخورم
+چشم
پ.ج:کی اومدی؟
+ نیم ساعت میشه
پ.ج:مامانت دید؟
+اره اول به مامان سر زدم اومدم پیش تو
پ.ج:خوب کاری کردی..بشین
+نه من میرم به خاله هم سر بزنم
پ.ج:باشه ولی خاله خونشو عوض کرده
+عوض کرده؟کجاست؟
پ.ج:یه عمارت دارن دیگه اون خونه نیس
+عالیه
پ.ج:دیگه جیمین ای
پدر خواست حرف بزنه که صدای در اومد و بعدش وارد شد با دیدنش اول تعجب کردم بخاطر اینکه چهرش خیلی تغییر کرده بود بعدش وقتی به خودم اومدم دیدم اونم به من نگاه میکنه
پ.ج:جی هی تازه اومده جیمین دیگه پیش من کار میکنه دست راست منه
+چ..چقدر خوب...موفق باشی
_ممنونم خانم جی هی
حرف زدنشم دیگه با من فرق کرده بود...
+راستی خونتونم مبارکه
_ممنونم ولی توی اون خونه فقط مادرم زندگی میکنه...من خودم یه خونه دیگه دارم...
+آها...اونم مبارکه
_ممنونم...آقای شیم اینارو آوردم تا امضا کنین
پ.ج:باشه بزارشون روی میز بعدش میتونی بری جی هی رو بِبَر خونه مادرتو نشون بده
_باشه....بریم خانم جی هی؟
+ب..بریم...بای ددی
باهم از شرکت بیرون اومدیم
+من با ماشینم..
_بشین
جلو ماشین و برام باز کرد به چهرش که با چهره قبل فرق داشت نگاه کردم با چشم های بی رحمش که بهم نگاه کرد منم چهرمو تغییر دادم
+با ماشین خودم میام
بهش تنه محکم زدم اونم در ماشین و محکم کوبید سوار ماشین شدیم منم پشت سرش میرفتم اون الان ماشین زیر پاش داره..واقعا خیلی تغییر کرده...بعد بیست دیقه رسیدیم از ماشین پیاده شدم
توی راه برای خاله شیرینی گرفته بودم توی دستم گرفتم عمارتشون واقعا خیلی خوشگل بود ولی از واسه ما بزرگتر نبود رفتم داخل حیاط خاله نشسته بود و با یه خانم حرف میزد رفتم نزدیک تر که منو دید
+هاییییییی
خ.ج:واییییییی جی هیااااااااا
+بفرما اینم واسه شما
خ.ج:مرسی عزیزم چرا زحمت کشیدی؟
+این چه حرفیه
___________________________
رسیدم از ماشین پیاده شدم خیلی وقت بود سرکار مادرم رو ندیده بودم کنارش یه مغازه گل فروش بود رفتم داخل یه گل رز گرفتم و وارد شدم یه دختر جوان پشت میز نشسته بود رفتم جلوش
+سلام
دختر:سلام بفرمایید؟
+عاممم خانم کیم سه هون هستن؟
دختر:بله کاری دارین
+اومدم ببینمشون
دختر:چه نسبتی باهاشون دارین؟
+دخترشونم
دختر:ش..شما خانم شیم جی هی هستین؟
+بله درسته
بلند شدو تعظیم کرد
خانم:معذرت میخوام نشناختمتون
+اشکالی نداره...حالا میتونم برم داخل؟
خانم:بله این چه حرفیه بفرماید بدرقتون کنم
+ممنون...
خانم:اینجاست
وقتی دختره رفت منم یه نفس عمیقی کشیدم و در زدم...باصدای دلنشین مادرم چشام پر شد ولی زود خودمو جمع و جور کردم رفتم داخل
+سه هون خانم اجازست؟
م.ج:ج...جی هی(با بغض)
رفتم بغلش
م.ج:آییی عزیزمممممم....وایسا ببینم ت چقدر تغییر کردی...کاری کردی با خودت؟
+ن..نه...همونم...بفرما اینم گلت
م.ج:مرسی عزیزم...کسی میدونه اومدی؟
+اولین نفری که اومدم بهش سر بزنم تویی....بعدش بابا
م.ج:باشه فعلا بشین چیزی سفارش بدم بخور
+نه نه...بعدا توی خونه باهم میخوریم
م.ج:خونه مهمونی میگیرم برات
+اوک...من برم پیش ددی
م.ج:قشنگ چیزای جدید یاد گرفتی؟
+اوهوم...من رفتم بای
م.ج:خدافظ دخترم
رفتم سوار ماشین شدم و این دفعه یه بسته از اون شکلاتی که پدرم دوست داره خریدم و رفتم در زدم و وارد شدم
+های ددی
اولش با تعجب نگاه کرد انگار منو نشناخت
+اگه نمیخوای منو ببینی برم؟
پ.ج:آه دخترم بیا داخل ببینم این چه حرفیه عزیزم
بغلم کرد
+بفرمایید اینم واسه شما
پ.ج:مرسی دخترم اینو همشو خودم میخورم
+چشم
پ.ج:کی اومدی؟
+ نیم ساعت میشه
پ.ج:مامانت دید؟
+اره اول به مامان سر زدم اومدم پیش تو
پ.ج:خوب کاری کردی..بشین
+نه من میرم به خاله هم سر بزنم
پ.ج:باشه ولی خاله خونشو عوض کرده
+عوض کرده؟کجاست؟
پ.ج:یه عمارت دارن دیگه اون خونه نیس
+عالیه
پ.ج:دیگه جیمین ای
پدر خواست حرف بزنه که صدای در اومد و بعدش وارد شد با دیدنش اول تعجب کردم بخاطر اینکه چهرش خیلی تغییر کرده بود بعدش وقتی به خودم اومدم دیدم اونم به من نگاه میکنه
پ.ج:جی هی تازه اومده جیمین دیگه پیش من کار میکنه دست راست منه
+چ..چقدر خوب...موفق باشی
_ممنونم خانم جی هی
حرف زدنشم دیگه با من فرق کرده بود...
+راستی خونتونم مبارکه
_ممنونم ولی توی اون خونه فقط مادرم زندگی میکنه...من خودم یه خونه دیگه دارم...
+آها...اونم مبارکه
_ممنونم...آقای شیم اینارو آوردم تا امضا کنین
پ.ج:باشه بزارشون روی میز بعدش میتونی بری جی هی رو بِبَر خونه مادرتو نشون بده
_باشه....بریم خانم جی هی؟
+ب..بریم...بای ددی
باهم از شرکت بیرون اومدیم
+من با ماشینم..
_بشین
جلو ماشین و برام باز کرد به چهرش که با چهره قبل فرق داشت نگاه کردم با چشم های بی رحمش که بهم نگاه کرد منم چهرمو تغییر دادم
+با ماشین خودم میام
بهش تنه محکم زدم اونم در ماشین و محکم کوبید سوار ماشین شدیم منم پشت سرش میرفتم اون الان ماشین زیر پاش داره..واقعا خیلی تغییر کرده...بعد بیست دیقه رسیدیم از ماشین پیاده شدم
توی راه برای خاله شیرینی گرفته بودم توی دستم گرفتم عمارتشون واقعا خیلی خوشگل بود ولی از واسه ما بزرگتر نبود رفتم داخل حیاط خاله نشسته بود و با یه خانم حرف میزد رفتم نزدیک تر که منو دید
+هاییییییی
خ.ج:واییییییی جی هیااااااااا
+بفرما اینم واسه شما
خ.ج:مرسی عزیزم چرا زحمت کشیدی؟
+این چه حرفیه
۳۷.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.