عشق همیشگی کوک پارت ۳۰
عشق همیشگی کوک پارت ۳۰
.
کوک:اشکال نداره خوب میشی
لینا:دست کوک رو از روی دلش برداشت...پس ماساژ نده لطفا
کوک:دستشو گذاشت روی دل لینا...عه مگه مال توعه مال خودمه دستمو مذارم روش ماساژ میدم
لینا:خیلی رو داریااااااا
کوک:بیا این لقمه رو بخور
لینا لقمه رو خورد
لینا:امروز تعطیله ای کاش با هیونجین هیونگ و لیا میرفتیم شهربازی....زنگ بزنم بهشون بگم که بریم؟
کوک:فرداشب میخوایم بریم بیرون دیگه چرا باید امروز هم بریم بعدشم من از هیونجین خوشم نمیادا زیاد باهاش صحبت نکن
لینا:هی پسر خالمه هاااااا
کوک:هرکی باشه
لینا:زیر لب گفت...هرکاری دلم خواست میکنم
کوک:تنت میخاره نه
لینا:آره میخاره
کوک:نکنه بازم دلت میخواد
لینا:یااااااا نه غلط خوردم
کوک:خب دیگه صبحونه بخور شب هم به هیونجین و لیا بگو بریم شهر بازی
لینا:هورااااااااااا
صبحونه خوردن تموم شد
لینا:کوکی یه پک آرایشی قراره برام برسه دوستم برای تولدم پیشاپیش کادو داده اومد بگیر
کوک:تولد ت؟تولد تو که یه ماه و ۵ روز و ۳۰ دقیقه ی دیگس
لینا:چه اطلاع قوی....میخوان برن خارج کشور برای همین پیشاپیش تبریک گفت انقد حرف نزن دیگه من برم دست به آب اگه اومد بگیر البته زود میام
کوک:خیلی خب باشه
یک دقیقه بعد
زیییییییگ
کوک:بفرمایید
+بسته تونو آوردم
کوک:بله بذارین توی آسانسور بیاد بالا
+چشم
بعد ۴۰ ثانیه اومد بالا کوک بسته رو از آسانسور گرفت (برای بهترین رفیقم)
کوک:اوم کلی سوال دارم
لینا از دستشویی اومد بیرون
لینا:کوک...کوکیییییییی...به چی فکر میکنی
کوک:ها هیچی بیا بسته ت رسید داشتم متن روشو میخوندم
.
ادامه دارد...
.
کوک:اشکال نداره خوب میشی
لینا:دست کوک رو از روی دلش برداشت...پس ماساژ نده لطفا
کوک:دستشو گذاشت روی دل لینا...عه مگه مال توعه مال خودمه دستمو مذارم روش ماساژ میدم
لینا:خیلی رو داریااااااا
کوک:بیا این لقمه رو بخور
لینا لقمه رو خورد
لینا:امروز تعطیله ای کاش با هیونجین هیونگ و لیا میرفتیم شهربازی....زنگ بزنم بهشون بگم که بریم؟
کوک:فرداشب میخوایم بریم بیرون دیگه چرا باید امروز هم بریم بعدشم من از هیونجین خوشم نمیادا زیاد باهاش صحبت نکن
لینا:هی پسر خالمه هاااااا
کوک:هرکی باشه
لینا:زیر لب گفت...هرکاری دلم خواست میکنم
کوک:تنت میخاره نه
لینا:آره میخاره
کوک:نکنه بازم دلت میخواد
لینا:یااااااا نه غلط خوردم
کوک:خب دیگه صبحونه بخور شب هم به هیونجین و لیا بگو بریم شهر بازی
لینا:هورااااااااااا
صبحونه خوردن تموم شد
لینا:کوکی یه پک آرایشی قراره برام برسه دوستم برای تولدم پیشاپیش کادو داده اومد بگیر
کوک:تولد ت؟تولد تو که یه ماه و ۵ روز و ۳۰ دقیقه ی دیگس
لینا:چه اطلاع قوی....میخوان برن خارج کشور برای همین پیشاپیش تبریک گفت انقد حرف نزن دیگه من برم دست به آب اگه اومد بگیر البته زود میام
کوک:خیلی خب باشه
یک دقیقه بعد
زیییییییگ
کوک:بفرمایید
+بسته تونو آوردم
کوک:بله بذارین توی آسانسور بیاد بالا
+چشم
بعد ۴۰ ثانیه اومد بالا کوک بسته رو از آسانسور گرفت (برای بهترین رفیقم)
کوک:اوم کلی سوال دارم
لینا از دستشویی اومد بیرون
لینا:کوک...کوکیییییییی...به چی فکر میکنی
کوک:ها هیچی بیا بسته ت رسید داشتم متن روشو میخوندم
.
ادامه دارد...
۶.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.