پارت۳۵
که شبنم و بنفشه پريدن روي سرم:
- نکبــــت، چرا ماس ماسکت خاموشه؟ فکر کردي من دوست پسرتم که گوشي و خاموش کني برات دق مرگ شم؟
خنديدم و گفتم:
- اي بابا! چته؟ چرا رم کردي؟ جفتک نزني يه وقت!
- براي چي ديشب تا حالا گوشيت و خاموش کردي؟
- مي خواستم لالا کنم مي دونستم شما دو تا نمي ذارين. گوشيم و خاموش کردم که راحت بخوابم.
شبنم خيز گرفت و گفت:
- حالا ما شديم مزاحم؟ حالا نشونت مي دم مزاحم کيه. شبنم بيارش...
کشون کشون من و به سمت زير زمين کشيدن. هر چي جيغ و داد مي کردم فايده اي نداشت. در زير زمين رو باز کردن و هر سه وارد شديم. آب استخر از تميزي مثل آينه شفاف بود. هر دو با هم من و به سمت استخر کشيدن و هلم دادن توي آب. فرو رفتم زير آب و چند لحظه نفسم بند اومد. خدا رو شکر شنا بلد بودم، ولي لباس هام سنگين شده بود و شنا رو برام سخت مي کرد. با بدبختي خودم رو به پله ها رسوندم و بالا رفتم. شبنم و بنفشه داشتم هر هر مي خنديدن. موهام و از توي صورتم کنار زدم و در حالي که لباس هام و از تنم درمي آوردم گفتم:
- تا حالا کسي بهتون گفته عوضي!؟
شبنم گفت:
- نه والا!
- عوضيــــــــــــا! نمي گين خفه مي شم؟ مهلت نمي دين آدم لباسش و در بياره.
- حقت بود. مي دوني ديشب تا حالا چقدر نگرانت شديم؟ ديگه صبح زنگ زديم خونه تون که عزيزت گفت خواب تشريف دارين.
- نکبــــت، چرا ماس ماسکت خاموشه؟ فکر کردي من دوست پسرتم که گوشي و خاموش کني برات دق مرگ شم؟
خنديدم و گفتم:
- اي بابا! چته؟ چرا رم کردي؟ جفتک نزني يه وقت!
- براي چي ديشب تا حالا گوشيت و خاموش کردي؟
- مي خواستم لالا کنم مي دونستم شما دو تا نمي ذارين. گوشيم و خاموش کردم که راحت بخوابم.
شبنم خيز گرفت و گفت:
- حالا ما شديم مزاحم؟ حالا نشونت مي دم مزاحم کيه. شبنم بيارش...
کشون کشون من و به سمت زير زمين کشيدن. هر چي جيغ و داد مي کردم فايده اي نداشت. در زير زمين رو باز کردن و هر سه وارد شديم. آب استخر از تميزي مثل آينه شفاف بود. هر دو با هم من و به سمت استخر کشيدن و هلم دادن توي آب. فرو رفتم زير آب و چند لحظه نفسم بند اومد. خدا رو شکر شنا بلد بودم، ولي لباس هام سنگين شده بود و شنا رو برام سخت مي کرد. با بدبختي خودم رو به پله ها رسوندم و بالا رفتم. شبنم و بنفشه داشتم هر هر مي خنديدن. موهام و از توي صورتم کنار زدم و در حالي که لباس هام و از تنم درمي آوردم گفتم:
- تا حالا کسي بهتون گفته عوضي!؟
شبنم گفت:
- نه والا!
- عوضيــــــــــــا! نمي گين خفه مي شم؟ مهلت نمي دين آدم لباسش و در بياره.
- حقت بود. مي دوني ديشب تا حالا چقدر نگرانت شديم؟ ديگه صبح زنگ زديم خونه تون که عزيزت گفت خواب تشريف دارين.
۱.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.