فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۸۴💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: عه..عههه باید ب جیمین بگم،اما قهرم..
جیمین:: چیو؟!
سانامی:: ا..اومدی
جیمین:: یک،پشت تلفن چرا انقد زر زر کردی،دو چیو باید بهم بگی؟!
سانامی:: خ..خب من..من منظوری نداشتم،ببخشید
جیمین:: اوکی
سانامی:: خاستم بگم،بچه..د..داره لگد میزنه...
جیمین:: هوم؟! واقعا
سانامی:: آره یکم درد گرفت،بچت خیلی پدصگه
جیمین:: بیام بکنمت؟!
سانامی:: ن
جیمین:: بیا بغلم
سانامی آروم رفت سمتش و دستاشو دور گردنش حلقه کرد و جیمینم دور کمرش
لباشو آروم گذاشت رو لباش و حرکتشون میداد
سانامی هم باهاش همکاری میکرد و لباشو میمکید
چند مین بعد از هم جدا شدن
جیمین براید استایل بلندش کرد و بردش تو اتاق
نشوندش رو میز و دستی رو موهاش کشید
برگشت سمت کمد و یه تیشرت درآورد و شلوار تا لباس عوض کنه
سانامی:: من میرم گوشیمو رو مبل بیارم،الان میام
جیمین:: اوکی
سانامی از رو میز اومد پایین و رفت سمت در دستگیره رو کشید پایین و درو باز کرد
آروم از پله ها پایین رفت و وسط سالن ک رسید نفس عمیقی کشید
رفت سمت مبل و گوشیشو برداشت
بعد برگشت بره تو اتاق...
وقتی وارد اتاق شد دید جیمین پیرهنشو نپوشید و گوشیشو محکم تو دستش فشار میداد...
آروم رفت سمتش و بهش خیره موند...
تو چشاش خون دیده میشد و رگ گردنش زده بود بیرون...
سانامی:: ج..جیمین...چیزی شده؟!
جیمین نگاهی خشن ب سانامی انداخت و یه قدم بهش نزدیکتر شد...
سانامی ویو:
هیچوقت این نگاهو ازش ندیدم،احساس میکنم بدنم شل شده و نمیتونم راه برم و حتی حرف بزنم...
سانامی:: جیمین چی شده خب...من..من دارم میترسم..آخه مگه...
حرفش تموم نشده بود ک با برخورد دست جیمین تو دهنش ساکت شد و افتاد رو زمین...
با وحشت و بغض ب جیمین نگاه میکرد و حتی نمیتونست حرفی بزنه...
جیمین:: بهت گفته بودم هرچیزیو تحمل کنم خیانتو نمیتونم!
پارت۸۴💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی:: عه..عههه باید ب جیمین بگم،اما قهرم..
جیمین:: چیو؟!
سانامی:: ا..اومدی
جیمین:: یک،پشت تلفن چرا انقد زر زر کردی،دو چیو باید بهم بگی؟!
سانامی:: خ..خب من..من منظوری نداشتم،ببخشید
جیمین:: اوکی
سانامی:: خاستم بگم،بچه..د..داره لگد میزنه...
جیمین:: هوم؟! واقعا
سانامی:: آره یکم درد گرفت،بچت خیلی پدصگه
جیمین:: بیام بکنمت؟!
سانامی:: ن
جیمین:: بیا بغلم
سانامی آروم رفت سمتش و دستاشو دور گردنش حلقه کرد و جیمینم دور کمرش
لباشو آروم گذاشت رو لباش و حرکتشون میداد
سانامی هم باهاش همکاری میکرد و لباشو میمکید
چند مین بعد از هم جدا شدن
جیمین براید استایل بلندش کرد و بردش تو اتاق
نشوندش رو میز و دستی رو موهاش کشید
برگشت سمت کمد و یه تیشرت درآورد و شلوار تا لباس عوض کنه
سانامی:: من میرم گوشیمو رو مبل بیارم،الان میام
جیمین:: اوکی
سانامی از رو میز اومد پایین و رفت سمت در دستگیره رو کشید پایین و درو باز کرد
آروم از پله ها پایین رفت و وسط سالن ک رسید نفس عمیقی کشید
رفت سمت مبل و گوشیشو برداشت
بعد برگشت بره تو اتاق...
وقتی وارد اتاق شد دید جیمین پیرهنشو نپوشید و گوشیشو محکم تو دستش فشار میداد...
آروم رفت سمتش و بهش خیره موند...
تو چشاش خون دیده میشد و رگ گردنش زده بود بیرون...
سانامی:: ج..جیمین...چیزی شده؟!
جیمین نگاهی خشن ب سانامی انداخت و یه قدم بهش نزدیکتر شد...
سانامی ویو:
هیچوقت این نگاهو ازش ندیدم،احساس میکنم بدنم شل شده و نمیتونم راه برم و حتی حرف بزنم...
سانامی:: جیمین چی شده خب...من..من دارم میترسم..آخه مگه...
حرفش تموم نشده بود ک با برخورد دست جیمین تو دهنش ساکت شد و افتاد رو زمین...
با وحشت و بغض ب جیمین نگاه میکرد و حتی نمیتونست حرفی بزنه...
جیمین:: بهت گفته بودم هرچیزیو تحمل کنم خیانتو نمیتونم!
۲۱.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.