part:17
part:17
ویو ا.ت
*پرش زمانی ب قبل فرار کردن ا.ت*
ت پشت بام بودم و دنبال ی راهی برای فرار ک چشمم ب ی زن مسن ک رو پشت بام بود افتاد سریع رفتم سمتش
+صلم
روشو ب سمتم برگردوند و گف
&علیک ، چیشده دخترم؟
با من من کنان بالاخره حرفمو گفتم
+ببخشید ی چن نفری دنبالمن اشکالی ندارع پالتوتونو برای مدت کوتاهی قرض بگیرم؟
لبخند مهربونی زد و گف
& باشع ، بیا دخترم
ازش پالتو رو گرفتم و تشکری کردم و پوشیدمش و رفتم ت اداره قلدرهای تهیونگ رو دیدم اما اونا منو نشناختن منم از اداره زدم بیرون
ی تاکسی گرفتم و رفتم خونه
وقدی واردش شدم خونع ب هم ریخته و کسی نبود اسم های خانوادمو صدا زدم کسی جواب نداد نگران شدم
ویو کیم
تلفنم زنگ خورد
_بلع؟
×رئییس دستورتون اجرا شد حالا چیکار کنیم؟
_خدم الان میام
*پرش زمانی ب انبار*
دست و پا بستع تقلا میکردن ی پوزخندی بشون زدم
کیم ا.ت بت گفتم کاری رو ک بگم انجام میدم
حالا ببینم چ خواهی کرد!
ویو ا.ت
*پرش زمانی ب قبل فرار کردن ا.ت*
ت پشت بام بودم و دنبال ی راهی برای فرار ک چشمم ب ی زن مسن ک رو پشت بام بود افتاد سریع رفتم سمتش
+صلم
روشو ب سمتم برگردوند و گف
&علیک ، چیشده دخترم؟
با من من کنان بالاخره حرفمو گفتم
+ببخشید ی چن نفری دنبالمن اشکالی ندارع پالتوتونو برای مدت کوتاهی قرض بگیرم؟
لبخند مهربونی زد و گف
& باشع ، بیا دخترم
ازش پالتو رو گرفتم و تشکری کردم و پوشیدمش و رفتم ت اداره قلدرهای تهیونگ رو دیدم اما اونا منو نشناختن منم از اداره زدم بیرون
ی تاکسی گرفتم و رفتم خونه
وقدی واردش شدم خونع ب هم ریخته و کسی نبود اسم های خانوادمو صدا زدم کسی جواب نداد نگران شدم
ویو کیم
تلفنم زنگ خورد
_بلع؟
×رئییس دستورتون اجرا شد حالا چیکار کنیم؟
_خدم الان میام
*پرش زمانی ب انبار*
دست و پا بستع تقلا میکردن ی پوزخندی بشون زدم
کیم ا.ت بت گفتم کاری رو ک بگم انجام میدم
حالا ببینم چ خواهی کرد!
۶.۶k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.