فقط یکبار دیگر p27
بعد از اینکه چایی نباتم رو خوردم تشکر کردم و رفتم پایین به موقع رسیدم سر تمرین
دلم میخواست استاد میگفت میتونیم بریم خوابگاه بخوابیم ولی در عوضش گفت ۲۰ دیقه بدوییم
وسط دویدن طوری که کسی نفهمه دلم رو نامحسوس ماساژ میدادم
بعد ۱ ساعت و خورده ای تمرین استراحت داد و گفت جمع بشین گوشه سالن
استاد از تو پاکتی برگه ای بیرون اورد و به ما نشون داد: اینو دیروز هیترا گذاشتن دم در خونه آقای نامجون و روش هم نوشته ما هر کاری بخواهیم میکنیم حتی اگه توی اتاق اعضای بی تی اس محافظ بزارین...این ینی اونا میدونن ما بادیگارد توی خونه هاشون گذاشتیم
یکی پرسید: خب استاد اونا از کجا فهمیدن ما که تازه دو روزه میریم
استاد: نکته اینجاست که از کجا فهمیدن.....در واقع اونا یه جاسوس توی کمپانی دارن که تک به تک خبرای ما رو بهشون گزارش میده
بعد این حرف استاد یکم همهمه بین بچه ها ایجاد شد
استاد: پسرا ساکت باشین چند لحظه....باید حواستون رو خوب جمع کنین فردا شب بی تی اس کنسرت داره نزارید هیچ کس بهشون نزدیک بشه ممکنه اونا خودشونو به آرمی جا بزنن تا راحت تر بتونن به اعضا آسیب برسونن.....پس مراقب باشید
امروز ساعت ۳ به اجازه استاد زودتر رفتیم خونه گفت یک روز درمیون زود تعطیل میشیم
در خونه رو باز کردم کیونگ سان خونه نبود ...کلاهمو دراوردم و موهام هم همراهش باز شد سرم درد گرفته بود از بس زیر کلاه بود
رفتم حموم وقتی برگشتم بلافاصله خوابیدم رو تخت ...با گرم شدن دست راستم چشامو باز کردم
کیونگ سان: سلام خواهری
لبخندی رو لبام جا گرفت از لحن گرمش: سلام کی اومدی
کیونگ سان: چند دیقه ای هست
من: ناهار خوردی؟؟
خواستم پاشم که نزاشت: اره بیرون یه چیز گرفتم خوردم ...تو بخواب
من: باشه ساعت ۶ بیدار بکن
کیونگ سان: باشه
چشامو بستم و تونستم خستگیمو برطرف کنم
کیونگ سان بیدارم کرد یه غذای مختصر و سری درس کردم هم برای شام خودم هم برای شام کیونگ سان برای خودم لقمه گرفتم و گذاشتم تو کیفم
رفتم کمپانی اینبار وقتی راه افتادیم سمت خونه جیمین بیشتر دقت کردم به ماشین ها و آدم ها
بلاخره شب کنسرت رسید توی ماشین نشسته بودیم و به آدرس محل کنسرت میرفتیم
دلم میخواست استاد میگفت میتونیم بریم خوابگاه بخوابیم ولی در عوضش گفت ۲۰ دیقه بدوییم
وسط دویدن طوری که کسی نفهمه دلم رو نامحسوس ماساژ میدادم
بعد ۱ ساعت و خورده ای تمرین استراحت داد و گفت جمع بشین گوشه سالن
استاد از تو پاکتی برگه ای بیرون اورد و به ما نشون داد: اینو دیروز هیترا گذاشتن دم در خونه آقای نامجون و روش هم نوشته ما هر کاری بخواهیم میکنیم حتی اگه توی اتاق اعضای بی تی اس محافظ بزارین...این ینی اونا میدونن ما بادیگارد توی خونه هاشون گذاشتیم
یکی پرسید: خب استاد اونا از کجا فهمیدن ما که تازه دو روزه میریم
استاد: نکته اینجاست که از کجا فهمیدن.....در واقع اونا یه جاسوس توی کمپانی دارن که تک به تک خبرای ما رو بهشون گزارش میده
بعد این حرف استاد یکم همهمه بین بچه ها ایجاد شد
استاد: پسرا ساکت باشین چند لحظه....باید حواستون رو خوب جمع کنین فردا شب بی تی اس کنسرت داره نزارید هیچ کس بهشون نزدیک بشه ممکنه اونا خودشونو به آرمی جا بزنن تا راحت تر بتونن به اعضا آسیب برسونن.....پس مراقب باشید
امروز ساعت ۳ به اجازه استاد زودتر رفتیم خونه گفت یک روز درمیون زود تعطیل میشیم
در خونه رو باز کردم کیونگ سان خونه نبود ...کلاهمو دراوردم و موهام هم همراهش باز شد سرم درد گرفته بود از بس زیر کلاه بود
رفتم حموم وقتی برگشتم بلافاصله خوابیدم رو تخت ...با گرم شدن دست راستم چشامو باز کردم
کیونگ سان: سلام خواهری
لبخندی رو لبام جا گرفت از لحن گرمش: سلام کی اومدی
کیونگ سان: چند دیقه ای هست
من: ناهار خوردی؟؟
خواستم پاشم که نزاشت: اره بیرون یه چیز گرفتم خوردم ...تو بخواب
من: باشه ساعت ۶ بیدار بکن
کیونگ سان: باشه
چشامو بستم و تونستم خستگیمو برطرف کنم
کیونگ سان بیدارم کرد یه غذای مختصر و سری درس کردم هم برای شام خودم هم برای شام کیونگ سان برای خودم لقمه گرفتم و گذاشتم تو کیفم
رفتم کمپانی اینبار وقتی راه افتادیم سمت خونه جیمین بیشتر دقت کردم به ماشین ها و آدم ها
بلاخره شب کنسرت رسید توی ماشین نشسته بودیم و به آدرس محل کنسرت میرفتیم
۱۲۶.۸k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.