(سناریو... وقتی عروسکتو... مکنه لاین)
هان:داشت واست گیتار میزد و اهنگی واست میخوند... اهنگ واست ارامش بخش بود و مثل لالایی، دقیقا چیزی بود که بعد اون روز سخت نیاز داشتی.. هان میدونست همیشه باید با بغل کردن چیزی بخوابی پس تصمیم گرفت تا وقتی اون میره اتاقتونو درست کنه هان کوکا رو بهت بده.... وقتی میخوابیدی لپات مثل هان میشد و همین دلیل هان همیشه تو و خودش و عروسک هان کوکا رو خوانواده کوکا صدا میزد.....
فلیکس:فلیکس تصمیم گرفته بود تا وقتی تو پروژه دانشگاهتو تموم میکنی براونی درست کنه.... حدود2 ساعت بعد وقتی براونی ها پخته شد فلیکس به سمت میز کارت اومد و صدات زد اما متوجه شد هودیشو پوشیدی و عروسکت تو بغلت گرفته بودی و سرتو رو میز گذاشتی و به خواب عمیقی رفتی... ازت عکس گرفت و پس زمینش گذاشت......لبخند زد و براید بغلت کرد و رو تخت گذاشتت و رو هردوتون پتو کشید....
سونگمین:قرار بود وقتی شب سونگمین به خونه برگشت باهم فیلم ببینین، اولش میخواستی بخاطر خستگیت کنسلش کنی ولی مدت زیادی بود تو و سونگمین برای هم وقت نذاشته بودید. رو کاناپه دراز کشیدی و عروسکتو بغل گرفتی. چشمات گرم شد و به خواب عمیقی رفتی.... کلیدو چرخوند و وارد خونه شد و تورو دید که تو خواب غرق شده بودی.... پوزخندی زد و از کشو کلی برچسب دراوورد و شروع به چسبوندن اطراف صورتت کرد..... بعد اینکه صورتت پر از استیکر هلو کیتی شده بود ازت عکس گرفت و اون هارو پست کرد.....
جونگین:وقتی دید کنارش با بغل کردن عروسکت بخواب رفتی قلبش ذوب شد ولی ناراحت شد که بجای اون عروسک خودشو بغل نکردی....باهات کاری نداشت و گذاشت تو همون حالت بمونی اما فرداش........وقتی بیرون بودی عکسی برات فرستاد ، وقتی عکسو باز کردی،دیدی عروسکتو انداخته لباس شویی و زیرش نوشته«باهاش خداحافظی کن چون قراره تو اب غرقش کنم تا ببینه تو دوست پسر داری و به عروسک نیاز نداری»......
فلیکس:فلیکس تصمیم گرفته بود تا وقتی تو پروژه دانشگاهتو تموم میکنی براونی درست کنه.... حدود2 ساعت بعد وقتی براونی ها پخته شد فلیکس به سمت میز کارت اومد و صدات زد اما متوجه شد هودیشو پوشیدی و عروسکت تو بغلت گرفته بودی و سرتو رو میز گذاشتی و به خواب عمیقی رفتی... ازت عکس گرفت و پس زمینش گذاشت......لبخند زد و براید بغلت کرد و رو تخت گذاشتت و رو هردوتون پتو کشید....
سونگمین:قرار بود وقتی شب سونگمین به خونه برگشت باهم فیلم ببینین، اولش میخواستی بخاطر خستگیت کنسلش کنی ولی مدت زیادی بود تو و سونگمین برای هم وقت نذاشته بودید. رو کاناپه دراز کشیدی و عروسکتو بغل گرفتی. چشمات گرم شد و به خواب عمیقی رفتی.... کلیدو چرخوند و وارد خونه شد و تورو دید که تو خواب غرق شده بودی.... پوزخندی زد و از کشو کلی برچسب دراوورد و شروع به چسبوندن اطراف صورتت کرد..... بعد اینکه صورتت پر از استیکر هلو کیتی شده بود ازت عکس گرفت و اون هارو پست کرد.....
جونگین:وقتی دید کنارش با بغل کردن عروسکت بخواب رفتی قلبش ذوب شد ولی ناراحت شد که بجای اون عروسک خودشو بغل نکردی....باهات کاری نداشت و گذاشت تو همون حالت بمونی اما فرداش........وقتی بیرون بودی عکسی برات فرستاد ، وقتی عکسو باز کردی،دیدی عروسکتو انداخته لباس شویی و زیرش نوشته«باهاش خداحافظی کن چون قراره تو اب غرقش کنم تا ببینه تو دوست پسر داری و به عروسک نیاز نداری»......
۱۲.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.