Serendipity p⁴
[ات ویو]
خودمو به گربه تبدیل کردم و دنبال جیمین رفتم...
دیدم روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشست...خیلی خلوت بود تقریبا شب شده بود...وقتی نشست یخورده بهش نزدیک تر شدم که منو دید...چند لحظه ای به نگاه کردیم که دیدم آروم آروم دستشو به طرفم دراز کرد منم ترسیدم و یکم عقب رفتم...
جیمین:چیزی نیست...آروم...فقط میخوام نازت کنم
صداش آروم و دلنشین بود به طرف دستش رفتم و اون با دستش سرمو نوازش کرد بهترین حس دنیارو داشت...داشتم لذت میبردم که اتوبوس رسید...لعنت! آروم دستشو پس کشید و از جاش بلند شد
جیمین:خدافظ پیشی من رفتم:))))
احساس کردم قلبم لرزید! به رفتنش نگاه کردم...دور شد و سوار اتوبوس شد...
خودمو به گربه تبدیل کردم و دنبال جیمین رفتم...
دیدم روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشست...خیلی خلوت بود تقریبا شب شده بود...وقتی نشست یخورده بهش نزدیک تر شدم که منو دید...چند لحظه ای به نگاه کردیم که دیدم آروم آروم دستشو به طرفم دراز کرد منم ترسیدم و یکم عقب رفتم...
جیمین:چیزی نیست...آروم...فقط میخوام نازت کنم
صداش آروم و دلنشین بود به طرف دستش رفتم و اون با دستش سرمو نوازش کرد بهترین حس دنیارو داشت...داشتم لذت میبردم که اتوبوس رسید...لعنت! آروم دستشو پس کشید و از جاش بلند شد
جیمین:خدافظ پیشی من رفتم:))))
احساس کردم قلبم لرزید! به رفتنش نگاه کردم...دور شد و سوار اتوبوس شد...
۳.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.