پارت ۷
پارت ۷
صبح:
ویو ات
از خواب بلند شدم هیون و فلیکس خواب بودن توی آشپزخونه خونه رفتم و براشون صبحانه حاضر کردم و روی میز چیدم و چون مواد غذایی زیادی نمونده بود آماده شدم و رفتم به شهر
ویو هیون و فلیکس:
از خواب بیدار شدیم دیدیم ات نیست رفتیم پایین دیدیم ات برامون صبحانه آماده کرده و یه نامه ام نوشته بود
(نامه ی ات: فلیکس هیون چون مواد غذایی زیادی نمونده بود تصمیم گرفتم به شهر برم تا مواد غذایی بگیرم صبحونتون رو بخورین تا برگردم...ات )
= خب بیا صبحونمون رو بخوریم تا برگرده
- اما اگه دیگه برنگرده چی ؟اگه فرار کرده باشه چی؟ باید برم دنبالش
= هیون آروم باش اون دختر مثل بقیه نیست مطمئنم تا صبحونمون رو بخوریم برمیگرده
- امیدواریم همونطور که میگی باشه
وقتی صبحونمون رو خوردیم در عمارت باز شد ات بود
من اومدممم
- کجا بودی دختر کوچولو
مگه نامم رو نخوندین
& چرا خوندیم ولی هیون یکمی نگرانت شده بود
جایی نمیرم نگران نباشید...
صبح:
ویو ات
از خواب بلند شدم هیون و فلیکس خواب بودن توی آشپزخونه خونه رفتم و براشون صبحانه حاضر کردم و روی میز چیدم و چون مواد غذایی زیادی نمونده بود آماده شدم و رفتم به شهر
ویو هیون و فلیکس:
از خواب بیدار شدیم دیدیم ات نیست رفتیم پایین دیدیم ات برامون صبحانه آماده کرده و یه نامه ام نوشته بود
(نامه ی ات: فلیکس هیون چون مواد غذایی زیادی نمونده بود تصمیم گرفتم به شهر برم تا مواد غذایی بگیرم صبحونتون رو بخورین تا برگردم...ات )
= خب بیا صبحونمون رو بخوریم تا برگرده
- اما اگه دیگه برنگرده چی ؟اگه فرار کرده باشه چی؟ باید برم دنبالش
= هیون آروم باش اون دختر مثل بقیه نیست مطمئنم تا صبحونمون رو بخوریم برمیگرده
- امیدواریم همونطور که میگی باشه
وقتی صبحونمون رو خوردیم در عمارت باز شد ات بود
من اومدممم
- کجا بودی دختر کوچولو
مگه نامم رو نخوندین
& چرا خوندیم ولی هیون یکمی نگرانت شده بود
جایی نمیرم نگران نباشید...
۲.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.