رمان پاستیل قلبی
پارت 1
کلید رو تو قفل چرخوندم و وارد خونه شدم،
چکمه های گلی و هودی خیسمو دراوردم. هوای بیرون سرد بود و بارون شدیدی میومد که باعث شده بود موهای فرم خیس و وز بشن، چتر رو بستم و کنار جاکفشی گذاشتم. تو فاصله ای که از پله ها بالا میرفتم موهامو پشت گوشم زدم و سعی کردم لیست کارهای امروزمو یادم بیاد، به سمت اتاقم رفتم و لباسام که نمدار شده بودنو روی تخت ریختم و کیفمو خالی کردم. تخته گچی کنار میزم پر از کارایی بود که منتظر تیک خوردن بودن، تو آینه یه نگاه به موهام کردمو یه مورد جدید بهش اضافه کردم:دوش گرفتن. یه سرهمی پشمالو روی تخت انداختم و ماسک صورت جلوی آینه رو برداشتم.
15 مین بعد
سشوار و روشن کردم و زیر موهام گرفتمش تا فرم فرفری خودشون خشک بشن، یه کم کرم مو بهشون زدم و سرهمی رو پوشیدم، گوشیمو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. توی راهرو جلوی در اتاق مهوش خانم وایسادم، درش بسته بود پس احتمالا خواب بود. با فکر لباسای روی تخت که باید شسته میشد و مهوش خانم که سردرد داشت دوباره تو اتاق برگشتم تا جمعشون کنم و ببرمشون پایین. لباسا رو تو لباسشویی ریختم و روشنش کردم. بعد وارد آشپزخونه شدم تا یه چیزی بخورم، یه موزیک ملو و آروم پلی کردم و تو کابینت هارو گشتم.
کلید رو تو قفل چرخوندم و وارد خونه شدم،
چکمه های گلی و هودی خیسمو دراوردم. هوای بیرون سرد بود و بارون شدیدی میومد که باعث شده بود موهای فرم خیس و وز بشن، چتر رو بستم و کنار جاکفشی گذاشتم. تو فاصله ای که از پله ها بالا میرفتم موهامو پشت گوشم زدم و سعی کردم لیست کارهای امروزمو یادم بیاد، به سمت اتاقم رفتم و لباسام که نمدار شده بودنو روی تخت ریختم و کیفمو خالی کردم. تخته گچی کنار میزم پر از کارایی بود که منتظر تیک خوردن بودن، تو آینه یه نگاه به موهام کردمو یه مورد جدید بهش اضافه کردم:دوش گرفتن. یه سرهمی پشمالو روی تخت انداختم و ماسک صورت جلوی آینه رو برداشتم.
15 مین بعد
سشوار و روشن کردم و زیر موهام گرفتمش تا فرم فرفری خودشون خشک بشن، یه کم کرم مو بهشون زدم و سرهمی رو پوشیدم، گوشیمو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. توی راهرو جلوی در اتاق مهوش خانم وایسادم، درش بسته بود پس احتمالا خواب بود. با فکر لباسای روی تخت که باید شسته میشد و مهوش خانم که سردرد داشت دوباره تو اتاق برگشتم تا جمعشون کنم و ببرمشون پایین. لباسا رو تو لباسشویی ریختم و روشنش کردم. بعد وارد آشپزخونه شدم تا یه چیزی بخورم، یه موزیک ملو و آروم پلی کردم و تو کابینت هارو گشتم.
۱۹۷
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.