پارت ۱۶
پسره بهم حس امنیت میداد دوستش نداشتم ولی میدونستم فردام پیشه اون اونقدرا هم بد نیست البته دیگه به هیچکی اعتماد ندارم ..... هیچکی دیگه رسیدیم یکی از اون بادیگارداش بازومو گرفت زود با ضرب دستمو از دستش جدا کردم و دنبال اون پسره که منو خریده بود انگاری میرفتم اومد جلو و گفت اون اتاق در چوبیه ماله توعه حالا هم برو
+چشم
رفتم تو اتاق وسیله زیاد نداشتم همشون ماله موقع ای بود که با جیمین میرفتم بیرون هه الان با چه رویی دارم اسمشو میارم ها احیانا اون باعت تمام بدبختی های الانم نیست که انقدر حقیر بشم که عین کالا از یکی به یکی دیگه دست به دست بشم؟
یه نگاه به دور و ورم کردم کله اتاقو وسیله هاشو چیده بودم هعی جدیدن خیلی با خودم حرف میزنم دیوونه شدم دیگه. ساعت تقریبا ۱۰ شب بود گشنم شد شکلات مورد علاقم رو ورداشته بودم خوردمش و کم کم خوابم برد
راوی: اهم خب بزارین بقیه رو من توضیح بدم تا ا/تی عزیز تو خواب ناز به سر میبره خب مرد جدید دوستانمون به ماموریتی طولانی میره و بعد از دو هفته وارد خونه میشه و با جسم بیهوش و بی حال ا/ت رو به رو میشه...
+چشم
رفتم تو اتاق وسیله زیاد نداشتم همشون ماله موقع ای بود که با جیمین میرفتم بیرون هه الان با چه رویی دارم اسمشو میارم ها احیانا اون باعت تمام بدبختی های الانم نیست که انقدر حقیر بشم که عین کالا از یکی به یکی دیگه دست به دست بشم؟
یه نگاه به دور و ورم کردم کله اتاقو وسیله هاشو چیده بودم هعی جدیدن خیلی با خودم حرف میزنم دیوونه شدم دیگه. ساعت تقریبا ۱۰ شب بود گشنم شد شکلات مورد علاقم رو ورداشته بودم خوردمش و کم کم خوابم برد
راوی: اهم خب بزارین بقیه رو من توضیح بدم تا ا/تی عزیز تو خواب ناز به سر میبره خب مرد جدید دوستانمون به ماموریتی طولانی میره و بعد از دو هفته وارد خونه میشه و با جسم بیهوش و بی حال ا/ت رو به رو میشه...
۵.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.