برادران کیوسکه پارت ۳
بلخره در رو باز کرد...وایسا این دیگه کدوم خریه ؟
یو و اون:تو دیگه کدم خری عی ؟؟ ... من کدوم خریم؟؟پدسگ انقدر ادای منو در نیااارررر
باجی :چیفویووو کیه ؟ چرا انقدر سر و ص..
ک اومد جلو در و با من مواجه شد و حرفش رو قط کرد منم ی نیشخند زیبا نشونش دادم
باجی اهی کشید و گفت: میگم کسی عین تو خر نیست همینطوری دستشو رو زنگ نگه داره ها
یو :حیح دیگه دیگه برادر من من خر باشم تو عم خری و اگر من پدسگ باشم تو عم پدسگی (اشاره ب چیفویو)
باجب در رو بیشتر باز کرد و کفشم رو در اوردم رفتم تو و کفم رو پرت کردم رو مبل و بعد اون یاروعه ک باجب چیفویو صداش کرد گفت
چیفویو :ببینم اصا شما کی باشین ک همین طوری سرتو یندازی پایین میای تو ؟
یو: اولا خودت کی باشی ؟ و دوما من کیوسکه یوکی ام ک بقیه بهم میگن یو
چیفیو گیج ب باجی خیره شد
باجی : چیفویو این اسکل برادر کوچیکه منه و یو اینم دوستم ماتسونو چیفویو عه
منم گفتم
یو:خوشبختم شیفو کون
چیفویو: شیفو ؟
یو : شیفو :/
باجی : جررر
چیفویو:....
یو : :/
یو : خب من میرم بکپ... چیز یعنی استراحت کنم
باجی : باشه
و منم رفتم تو اتاق و لپ تاب رو روشن کردم و نشستم فیلم دیدم
چند دقیقه بعد شیفو در زد و اومد تو و با تعجب منو نگاه کرد
یو : بل کاری داشتین ؟
شیفو : امم نه ..یعنی اره یعنی. اصا وایسا تو مگه نمی خواست بخوابی؟
یو :۱- نه ۲- ب تو چه ۳-خوابم نبر ۴- ب تو چه ؟!
استاد شیفو هم تا اومد زر... چیز ..حرف بزنه باجی گفت
باجی:یوکی میخوای تا کی چیفیو رو نگه داری تو اتاقت بیا ناهاررر
منم ی نیشخند زدم و گفتم
یو: تا وقتی بچه دار شیم ... اخ ببخشید استاد شیفو واسه شماست حواسم نبود
چیفویو هم مثل لبو قرمز شده بود جررر
باجی : یوووووکییییییی
یو:گفتم ک حواصم نبود واسه توعهههه
باجی : ...
چیفویو هم بیشتر قرمز شد منم از رو صندلی بلند شدم رفتم بیرون و با باجی قرمز ک نمیتوانستم بفهمم از عصبانیت قرمز شده یا از خجالت مواجه شدم
با خونسردی پرسیدم
یو: باجی مامان چرا هنوز نیومده
نگاهی ب غذا انداختم و ی قاشق ازش خوردم
یو : بینمک که من نمیدونم چرا تو باید ناهار رو بپزیی
باجی هم با لحنی ک انگار داشت بهم میفهمون ازت خیلییی عصبانیم و اگر استاد شیفو نبود پارت میکردم گف
باجی : اگر دو دقیقه وایمیستادی بعد میرفتی میفهمیدی ک مامان برای چند ماه میرع ماوریت و مسئول این خونه هم منم
منم با محل ندادن ب لحنش گفتم
یو : اولا من دیرم شده بود دوما الان چ فرقی با اینکه تو اینا رو میگی دارع ؟
باجی :اولا مدرسمون یکی و جناب عالی الکی زودتر از بقیه میرع مدرسه دوما فرقش اینه ک اینو از زبون مامان میشنیدی
ـ خوب چ ربطی داش ؟ از زبون تو شنیدم
باجی : خیلی خ....
ک قبل از تموم شدن حرف باجی ی فرشته نجاتی در زد و منو از غر غر کردنای ایشون نجات داد
پایان پارت ۳
بنظرتون کی میتوانع فرشته نجات یوکی بشه ؟
درضم الان کسی نمرده و تورا جونمون هم زندان نیست
یو و اون:تو دیگه کدم خری عی ؟؟ ... من کدوم خریم؟؟پدسگ انقدر ادای منو در نیااارررر
باجی :چیفویووو کیه ؟ چرا انقدر سر و ص..
ک اومد جلو در و با من مواجه شد و حرفش رو قط کرد منم ی نیشخند زیبا نشونش دادم
باجی اهی کشید و گفت: میگم کسی عین تو خر نیست همینطوری دستشو رو زنگ نگه داره ها
یو :حیح دیگه دیگه برادر من من خر باشم تو عم خری و اگر من پدسگ باشم تو عم پدسگی (اشاره ب چیفویو)
باجب در رو بیشتر باز کرد و کفشم رو در اوردم رفتم تو و کفم رو پرت کردم رو مبل و بعد اون یاروعه ک باجب چیفویو صداش کرد گفت
چیفویو :ببینم اصا شما کی باشین ک همین طوری سرتو یندازی پایین میای تو ؟
یو: اولا خودت کی باشی ؟ و دوما من کیوسکه یوکی ام ک بقیه بهم میگن یو
چیفیو گیج ب باجی خیره شد
باجی : چیفویو این اسکل برادر کوچیکه منه و یو اینم دوستم ماتسونو چیفویو عه
منم گفتم
یو:خوشبختم شیفو کون
چیفویو: شیفو ؟
یو : شیفو :/
باجی : جررر
چیفویو:....
یو : :/
یو : خب من میرم بکپ... چیز یعنی استراحت کنم
باجی : باشه
و منم رفتم تو اتاق و لپ تاب رو روشن کردم و نشستم فیلم دیدم
چند دقیقه بعد شیفو در زد و اومد تو و با تعجب منو نگاه کرد
یو : بل کاری داشتین ؟
شیفو : امم نه ..یعنی اره یعنی. اصا وایسا تو مگه نمی خواست بخوابی؟
یو :۱- نه ۲- ب تو چه ۳-خوابم نبر ۴- ب تو چه ؟!
استاد شیفو هم تا اومد زر... چیز ..حرف بزنه باجی گفت
باجی:یوکی میخوای تا کی چیفیو رو نگه داری تو اتاقت بیا ناهاررر
منم ی نیشخند زدم و گفتم
یو: تا وقتی بچه دار شیم ... اخ ببخشید استاد شیفو واسه شماست حواسم نبود
چیفویو هم مثل لبو قرمز شده بود جررر
باجی : یوووووکییییییی
یو:گفتم ک حواصم نبود واسه توعهههه
باجی : ...
چیفویو هم بیشتر قرمز شد منم از رو صندلی بلند شدم رفتم بیرون و با باجی قرمز ک نمیتوانستم بفهمم از عصبانیت قرمز شده یا از خجالت مواجه شدم
با خونسردی پرسیدم
یو: باجی مامان چرا هنوز نیومده
نگاهی ب غذا انداختم و ی قاشق ازش خوردم
یو : بینمک که من نمیدونم چرا تو باید ناهار رو بپزیی
باجی هم با لحنی ک انگار داشت بهم میفهمون ازت خیلییی عصبانیم و اگر استاد شیفو نبود پارت میکردم گف
باجی : اگر دو دقیقه وایمیستادی بعد میرفتی میفهمیدی ک مامان برای چند ماه میرع ماوریت و مسئول این خونه هم منم
منم با محل ندادن ب لحنش گفتم
یو : اولا من دیرم شده بود دوما الان چ فرقی با اینکه تو اینا رو میگی دارع ؟
باجی :اولا مدرسمون یکی و جناب عالی الکی زودتر از بقیه میرع مدرسه دوما فرقش اینه ک اینو از زبون مامان میشنیدی
ـ خوب چ ربطی داش ؟ از زبون تو شنیدم
باجی : خیلی خ....
ک قبل از تموم شدن حرف باجی ی فرشته نجاتی در زد و منو از غر غر کردنای ایشون نجات داد
پایان پارت ۳
بنظرتون کی میتوانع فرشته نجات یوکی بشه ؟
درضم الان کسی نمرده و تورا جونمون هم زندان نیست
۳.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.