مرسی که رفتی پارت ۱۵
با تمام توانم زدم تو سرش بچه بیهوش شد و سریع رفتم سمت در وای خدا در رو قفل کرده بود یه پنجره تو اتاق بود سریع از اونجا رفتم دستامم درد گرفت رفتم خونع و به هیچ کسی حرفی نزدم ترسیده بودم رفتم تو اتاق و رفتم ویسگون پیش رفیق هام یکم باهاشون حرف زدم حالم خوب نبود خیلی ترسیده بودم اگه خانوادم باور نمیکردن چی چند روز گذشت پسره حالش بد بود منم حالم بد شد و رفتیم بیمارستان تو بیمارستان همه جریان رو شنیدن محمد رفت ک پسره رو بزنه امیر رو فرستادم دنبالش بعد یه ربع یکی اومد داخل واییییی خداااا باز فرشید بود
فرشید:سلام خوبی
+به تو چ
باز هم خواهش و التماس منم سکوت برگشت ک بره تو چشام اشک جمع شده بود
+فرشید
فرشید:جونم
+نرو
فرشید:چرا
.....
ادامش پارت بعد
این یکم کوتا شد ببخشید😁
ادامشو پنج شنبه میزارم چون مدرسه ها باز شده و منم سال اخرمه باید خوب بخونم😌
فرشید:سلام خوبی
+به تو چ
باز هم خواهش و التماس منم سکوت برگشت ک بره تو چشام اشک جمع شده بود
+فرشید
فرشید:جونم
+نرو
فرشید:چرا
.....
ادامش پارت بعد
این یکم کوتا شد ببخشید😁
ادامشو پنج شنبه میزارم چون مدرسه ها باز شده و منم سال اخرمه باید خوب بخونم😌
۹.۶k
۰۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.