ᴀᴛᴛʀᴀᴄᴛɪᴠᴇ ᴄʟᴀꜱꜱᴍᴀᴛᴇ p12
ات ویو:
هرچی بیشتر داییم رو با اون لباس نگاه میکردم بیشتر جر میخوردم آخه چرا حذف منو باور کرد
دایی: ات
ات: ب..بله *سعی در جر نخوردن*
دایی: دیگه باید ازدواج کنی
ات: چرا؟
دایی: خوب این همه سال بزرگت کردم خسته شدم
ات: مگه من ازت خواستم؟
دایی: بزا با همین دمپایی بزنم تو دهنت
ات: *الفرار*
دایی: صبر کن کجا میری
ات: دستت به من نمیرسه
میسوکی: دایی این چیه پوشیدی؟
دایی: نگاه نکن
میسوکی: شبیه مارمولک صورتی چاق شدی:)
دایی: صبر کن کجا فرار میکنی؟؟!!
با میسوکی رفتیم تو اتاق در هم قفل کردیم
دایی: درو باز کنین این تقلبهههههه
ات: نه نیست
دایی: نامردااا
ات: حالا هرچی:)
دایی: این کار شما دوتا خیلی بدههههههههههههه
میسوکی: ببخش ولی مجبوریم:)
ات: آره
دایی: کلاغ های بی پر و بال در رو باز کنید
میسوکی: من کلاغ نیستم خرگوشم
دایی: پس خرگوش بدون پشمی
میسوکی: برو گمشو گوریل
دایی: بی ادب من بزرگترم ازت
میسوکی: مهم عقله که نداری
دایی: بی تر ادب
ات: من میرم بخوابم
دایی: صبح میدونم باهاتون چیکار کنم
________________
۲۰ لایک
هرچی بیشتر داییم رو با اون لباس نگاه میکردم بیشتر جر میخوردم آخه چرا حذف منو باور کرد
دایی: ات
ات: ب..بله *سعی در جر نخوردن*
دایی: دیگه باید ازدواج کنی
ات: چرا؟
دایی: خوب این همه سال بزرگت کردم خسته شدم
ات: مگه من ازت خواستم؟
دایی: بزا با همین دمپایی بزنم تو دهنت
ات: *الفرار*
دایی: صبر کن کجا میری
ات: دستت به من نمیرسه
میسوکی: دایی این چیه پوشیدی؟
دایی: نگاه نکن
میسوکی: شبیه مارمولک صورتی چاق شدی:)
دایی: صبر کن کجا فرار میکنی؟؟!!
با میسوکی رفتیم تو اتاق در هم قفل کردیم
دایی: درو باز کنین این تقلبهههههه
ات: نه نیست
دایی: نامردااا
ات: حالا هرچی:)
دایی: این کار شما دوتا خیلی بدههههههههههههه
میسوکی: ببخش ولی مجبوریم:)
ات: آره
دایی: کلاغ های بی پر و بال در رو باز کنید
میسوکی: من کلاغ نیستم خرگوشم
دایی: پس خرگوش بدون پشمی
میسوکی: برو گمشو گوریل
دایی: بی ادب من بزرگترم ازت
میسوکی: مهم عقله که نداری
دایی: بی تر ادب
ات: من میرم بخوابم
دایی: صبح میدونم باهاتون چیکار کنم
________________
۲۰ لایک
۷.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.