part:1
او
She
°+دوباره دوباره و دوباره این دختر چقدر انرژی داره ساعت ۷ صبه!!
باورم نمیشه گیر همچین ادمی افتادم
°بالشت و کوبید به سرش تا صدا رو نشنوه°
•می هی عادت داشت ساعت ۷ صب بیدار شه و با صدای آهنگ بلند ورزش کنه•
°چشماشو مالید و بلند شده به سمت آشپز خونه رفت و یک لیوان قهوه خورد و تا یک ساعت محو دیوار بود تا صدای در اومد°
تهیونگ: هی جی کی.یا خود خدا چت شده
+باور کن عالیم وقت نخوابیدم
تهیونگ:از هزار متری معلومه
دوباره اون نه؟
+آره همون
-باید یک کتا بنویسی و کار های روزانشو بنویسی و اسمشو بنویسی او
و تازه از بدبختب های خودتم بگی
+هاهاها خندیدم
ولی چرا او؟
تهیونگ:نمیدونم همینجوری گفتم
+او......
•بعد چند ساعت حرف زدن ته رفت•
می هی
°مثل همیشه ساعت ۷ بیدار شدم.خیلییی خوبه که خونم به خونه ی دیگه ای راه نداره.اگر داشت همسایه بغلی خودکشی میکرد.
•می هی به فکر های خودش فکر میکرد که از خنده زمین را گاز میگرفت•
°خودمو رو کاناپه ولو کردم و یکم آب خوردم.هوم خوبه امروز یه خریدی برم بعد از حموم لباس پوشید و آماده شد.
•می هی به پاساژ گابلین رفت•
°واقها لباسای زیادی اینجان و همینطور استایلای مختلف خیلی وفته اینجا نیومدم بالاخره چشممو گرفت خودشه
نیم تنه مشکی و کت بلند خاکستری و شلوار لی کاغذی ذغالی
زیاد استایل دارک و مشکی رو دوست ندارم ولی این یچیز دیگست
یک گوشواره حلال گوش گرفتم و زدم بیرون امشب حوصله هیچ کاری رو ندارم ولی پروژه عکاسی دارم
جونگ کوک
•داشت به حرفای ته فکر میکرد•
شرط پارت بعد
۱۰ لایک
۵ کامنت
She
°+دوباره دوباره و دوباره این دختر چقدر انرژی داره ساعت ۷ صبه!!
باورم نمیشه گیر همچین ادمی افتادم
°بالشت و کوبید به سرش تا صدا رو نشنوه°
•می هی عادت داشت ساعت ۷ صب بیدار شه و با صدای آهنگ بلند ورزش کنه•
°چشماشو مالید و بلند شده به سمت آشپز خونه رفت و یک لیوان قهوه خورد و تا یک ساعت محو دیوار بود تا صدای در اومد°
تهیونگ: هی جی کی.یا خود خدا چت شده
+باور کن عالیم وقت نخوابیدم
تهیونگ:از هزار متری معلومه
دوباره اون نه؟
+آره همون
-باید یک کتا بنویسی و کار های روزانشو بنویسی و اسمشو بنویسی او
و تازه از بدبختب های خودتم بگی
+هاهاها خندیدم
ولی چرا او؟
تهیونگ:نمیدونم همینجوری گفتم
+او......
•بعد چند ساعت حرف زدن ته رفت•
می هی
°مثل همیشه ساعت ۷ بیدار شدم.خیلییی خوبه که خونم به خونه ی دیگه ای راه نداره.اگر داشت همسایه بغلی خودکشی میکرد.
•می هی به فکر های خودش فکر میکرد که از خنده زمین را گاز میگرفت•
°خودمو رو کاناپه ولو کردم و یکم آب خوردم.هوم خوبه امروز یه خریدی برم بعد از حموم لباس پوشید و آماده شد.
•می هی به پاساژ گابلین رفت•
°واقها لباسای زیادی اینجان و همینطور استایلای مختلف خیلی وفته اینجا نیومدم بالاخره چشممو گرفت خودشه
نیم تنه مشکی و کت بلند خاکستری و شلوار لی کاغذی ذغالی
زیاد استایل دارک و مشکی رو دوست ندارم ولی این یچیز دیگست
یک گوشواره حلال گوش گرفتم و زدم بیرون امشب حوصله هیچ کاری رو ندارم ولی پروژه عکاسی دارم
جونگ کوک
•داشت به حرفای ته فکر میکرد•
شرط پارت بعد
۱۰ لایک
۵ کامنت
۲.۰k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.